دیشب خواب دختر خالم دیدم . خیلی دلم میسوزه واسش. موقعی رفت دانشگاه اوایلی گوشی اندورید اومده بود نرم افزار چت نصب کرد به نام وی چت اونجا با یک پسری اشنا شد با هم دوس شدن ولی سطح زندگیاشون بهم نمی خورد. دختر خالم باباش طلا فروشی بزرگی داشت ولی دوس پسرش باباش فوت شده بود . خیلی همدیگر دوس داشتن . تا اینکه اومد خواستگاری دختر خالم. ولی خانواده خالم قبول نکردن .باز یک مدت با هم دوست موندن از دوباره اومد خواستگازی دختر خالم این بار باباش محکم وایستاد جلو دختر خالم گوشیش هم گرفت دیگه راه های ارتباطیشون هم بسته شد . تا دختر خالم کمک گرفت از اون یکی دختر خالم کمک گرفت اون دختر خالم شد رابطشون با دوس پسرش خبرا رو می اورد واسه دختر خالم . تا دیگه خالم و شوهرش مجبور کردن دختر خالم از بین سه تا خواستگارش یکی رو انتخاب بکنه دختر خالم مظلوم بود نتونست جلو خانوادش وایسته مجبور شد با یکیشون ازدواج بکنه. کسی که در شان خانواده خالم باشه پولدار باشه . تموم شد دختر خالم مجبوری با یکی نامزد کرد زود هم عقد تموم شد رفت . اتفاق های مهم از اینجا افتاد اون یکی دختر خالم شده بود رابط هنوز دبیرستانی بوده . بعد از کنکور اون یکی خالم زنگ زد اخر هفته جشن نامزدی فاطمه هست . خیلی تعجب کردم اخه چطوری بدون خبر یهویی تا جمعه شب شد یک روز قبلش فهمیدم بله اقا داماد دوس پسر اون یکی دختر خالم بوده حتی جشن نامزدی هم فرمالیته هست اینا قبلش محضر عقد کردن
اتفاقا یکی دوست هام هم تعریف می کرد قبل از دوستیش با ما تو دانشگاه چند تا دوست صمیمی بودن. یه پسره ب ...
من خودم توی دان ی خاستگاری داشتم البته نمیدونستم ب دوستم گفته بود ب من بگه ولی دوستم میشم از بدی اون ب من میگف از بدی منم ب پسره گفته بود ک این یکی دیگ رو میخواد و....کلا دو بهم زنی اونم چرا چون خودش دوست داشت ولی پسره زودتر فهمید و اومد همه چیزو بهم گفت
در تاریخ 99/9/9 بهترین اتفاق زندگی من افتاد 😄 و من ب عشقم میرررسم 💏
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
هیچ کار اشتباهی نکردن. اکثرا خانوما احساسین همش فکر میکنن یکی عاشق باشه باید بعد اونا تا آخر عمر گوشه عزلت بغل بگیره ولی واقعیت اینه که دل کندن از عشقی که کامل ازش ناامید بشی خیلی راحت میشه. تو فامیل داشتیم طرف خواستگار خواهر بزرگه بود جواب رد داد بهش چون کسی دیگه رو دوست داشت بعدش با خواهر کوچیکه ازدواج کرد الانم خیلی خوش و خرمن
من که عقدی بودم دوستم تا شوهرم میدید میگفت منم برسونید تا فلان جا.قبل سوار شدن هم پشت سر شوهرم مینشست رژلب و عطرش هم قبلش تند تندی میزد 😐
اگر کسی را دیدید که از همه چیز لذت میبرد،سخت نمیگیرد،میخنددومیخنداند بی مشکل نیست بلکه اوطوفان هولناکی را پشت سرگزاشته است واکنون قدر داشته هایش را میداند.
خب خانواده خالت چطوری برا دختر دومی راضی شدن؟؟؟؟ برا اولی نه
دوتا دختر خاله جدان.
روزی ک رفتم سونو، دکتر ک بهم گفت دخملی،انقد ازخوشحالی جیغ زدم،کم مونده بود ازش کتکرو بخورم،دورسرت بگردم سالم بدنیا بیا،بخاطرت همه ی دردای عالمو تحمل میکنم ک فقط بغلت کنم ،ببوسمت،عطر تنتو باتمام وجود بفرستم تو ریه هام😍😁قربونت بشم نانازم😍🥰🤩😘
من خودم توی دان ی خاستگاری داشتم البته نمیدونستم ب دوستم گفته بود ب من بگه ولی دوستم میشم از بدی اون ...
ادمای اینجوری فقط ماله بقیه رو می خوان. یه درصدم احساس تو کارشون نیست. اگه مردم زود به غیبت کننده اعتماد نکنن اینا سرشون بی کلاه می مونه. چون هیچ غیبت کننده ای دلش واسه طرف مقابلش نسوخته که میاد تعریف می کنه.
ماهم دوران راهنمایی دوتا پسر بهمون شماره دادن با ابجیم بودیم..اون زمان گوشی نبود فقط خط ثابت بود که ...
الان اون پسره مشروب درست میکنه تو خونه و پلیسا فهمیدن و جریمه شده ...کلا ارتباطمون باهاشون قطعه نه به خاطر این پسره یه یسری مساعل دیگه اتفاق افتاد...اون خواهرمم خدارو شکر زندگی خیلی خوبی داره با یه نفراز یه شهر دیگه ازدواج کرد ..یه پسرم داره...منم با یه نفر دیگه ازدواج کردم که زندگی منم اصلا خوب نیست چون ازدواج من کاملا سنتی بودو هیچوقت اهل دوست پسر اینا نبودم هرچی شماره بهم میدادن پاره میکردم الان خیلی پشیمونم که ازدواجم سنتی بوده میگم کاش با یکی دوست شده بودم و ازدواج کرده بودم تااینجوری خیلی پشیمونم از ازدواجم از همشون بدبخت تر من شدم.بخاطر همین اصلا اینکه میگن با پسر دوست نشین قبل از ازدواج و فلان اصلا اعتقاد ندارم چون خواهرم دوست شدن با یه نفر الانم زندگیش الهی شکر خیلی خوبه
حالامن بگم توفامیل سه تاخواهربود اسمامستعاره اسمه خواهربزرگه مریم بودبعدیه پسربودبه اسم رضا خوستگارمریم بود ولی مریم با حسین ازدواج کرددوباره رضارفت خوستگاری دختردومی ازاون طرفم پسرعمه دختره خواهان دختردومی بودبهش جواب رددادن باحسین ازدوج کرداخرسرم پسرعمه بادخترسومی ازدوج کردکلا این پسرامیخواستن بااون خانوادن وصلت کنن حالااین دختر نشداون یکی