قبلاگفته بودم مادرشوهرم واسه انشب میخاست دعوت کنه اول زنگ زد خونه مون پسرم گوشی رو جواب داد بعد عه پایین زنگ زدم اشتباه شد بعدش قطع کرد به شوهرم که تو خونه نشسته بود زنگ زد که فردا بیاین بالا بچه ها هم میان منم خیلی ازش ناراحت شدم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
منم امروز روزه گرفتم افطاری هم پرو پیمون نوش جان کردم نمازمم خوندم بعدش رفتم بالا البته اونا هم روزه بودن افطار سبک خورده بودن که شام بخورن موقع شام که ساعت ۱۰ بود رفتن غذا رو بکشن رفتم تو اشپزخونه گفتم برای من بشقاب نزارین افطار کامل خوردم میخام برم مایین فیلم مورد علاقه مو ببیننم
فکر کنم ناراحتیش واسه اینه ک به گوشی شوهرش ز زد،به خونه ز نزد،دقیقا مادرشوهر منم همین کارو میکنه،به خونه یا کوشی من ز نمیزنه،ز میزنه به پسرش ،همشون یه مشت عوضین این خانواده شوهر،بعد به جاریم بخاد دعوت کنه،مستقیم ز میزنه به گوشی خانم یه وقت ناراحت نشه