بچه ها از وقتی که این کرونای لعنتی اومده و عروسی ما لغو شده من الان دو ماهه شوهرمو ندیدم
مامانم حتی اجازه نمیده من از دور ببینمش چون پرستاره نمیذاره بیاد اونوقت دیشب دختر خالم اومده خونمون و شوهرش تو یه شرکت کار میکنه و در روز کلی شهرستان میره بار میبره دیشب اومده خونمون مامانم اخ نگفته خیلی راحت اومده امشبم میخواد بیاد
اونوقت با ما اینجوری میکنه .. بخدا دارم دق میکنم امروز که شوهرم اینا رو فهمیده برای اولین بار چنان دلخور شده که حد نداره میگه من زن گرفتم اونوقت نمیتونم بهش سر بزنم
انگار قلبم اتیش گرفته مگه چقدر تحمل داره یه ادم افسرده شدم این مدت😭 مامانم همش باهام رفتارش بده میگه کاش این بیماری نبود از شرت راحت میشدم میگه کاش بری اونوقت یه نفس راحت بکشم وای بچه ها دلم میخواد بترکه 😭😭😭