از وقتی کرونا اومده اومدن اینجا و میگن تا کرونا نره نمیریم
مامانم اجازه هیچ کاری بهم نمیده
اصلا اختیار خونه خودمو ندارم انگار شده خونه اونا
با شوهرم جریت رابطه ندارم چون صدامون میره بیرون فقط صبحها که خوابن اونم هول هولی
یه آشغال میخوام بندازم باید بهشون جواب پس بدم که چیه
خیلی فصولن از قیمت خونه و همه چی سوال میکنن
خستم کردن😭😭😭
دلم میخواد برن خونه خودشون ولی از تنهایی میترسم چون ویلامون تو جاده است ترسناکه