مردی 32 ساله هستم . 2 ساله از ازدواجم میگذره . زنم اصلا به من و خونه و زندگیش نمیرسه . زنم از اون روز اصلا به من و خونه و زندگیش نمیرسه . هر چند وقت یک بار کادو میخرم که شاید تغییری ببینم . اما ... وقتی میرم سمتش میگه خستم و از این جور حرف ها . پیش مشاور رفتیم . هیچ تاثیری نداشته . خواستم جدا بشم . بخاطر قومیت زنم ، من رو به مرگ تهدید کردن . قبل ازدواج چه حرف های قشنگی میشنیدم . الان فقط دلم میخواد بمیرم . همه حرف های قبل از ازدواج دروغ بود . واقعا نمیدونم چیکار کنم
باشه =لطفا خفه شو سرمو خوردی،افرادی که دنبال دعوا هستن رو اصلا جواب نمیدم پس فکر نکنید جواب ندارم که بدم ده برابر شما جواب دارم منتها آدم حساب نمیکنم یه عده رو (امضام مخصوص کاربرای بیشعوره از بقیه معذرت میخوام )
من یک دخترم امانه مثل دخترای دیگه من در کودکی سختیای زیادی کشیدم که بعضیاتون شاید توسنای بالاهم تحملشو نداشته باشین قبلاً توامضام بود اما عوضش کردم چون نمیخوام غم گینتون کنم. ولی زورم میاد بعضیاتون زندگی خوبی دارین ولی بزم بهانه الکی میگیرین😐😐 لطفابرام دعاکنیم به هدفم برسم😘😘