بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
علی؟!!!!! همسر عزیزتر از جانم💖 خداروشکر میکنم که تورو با من آشنا کرد.. خداروشکر میکنم که همسرم شدی و دنیامو زیباتر کردی.. خداروشکر میکنم که بابای پسرم تو هستی👶💗یادمه اولینبار که منو دیدی گفتی میخوام خانوم خونم باشی و من باورت نکردم..تورو از خودم روندم💔 ولی الان پنج ساله که خانوم خونتم و بابتش هزاران بار خداوند رو شکر میکنم💋بمونی برام مرد بی نظیر من🤴👸💞💞💞
دلم خیلی گرفته حس شکست و نابودی عجیبی دارم نمیدونم تا کی باید ب ظاهر خوشحال باشم نمیدانم تا کی باید سنگینی نگاه ترحم امیز دیگران را ببینم نمیدانم پس کی نوبت خندیدن از ته دل برای من میشه ذوق برای بچم نمیدونم خدا چه زمانی را برای گرفتن دست جگر گوشم تعیین کرده یک ساله دبگه دو سال دیگه یا چند سال دیگ شاید هم هیچوقت 😭😭😭😭فقط میدونم بنده خوبی نیستم و بی طاقتم صبرم تموم شده تسلیمم . حس مادری برام شده آرزو 😔.. اگه امضام خوندی خوشحال میشم برام دعا کنی خدا بهم بچه سالم و صالح و خوشگل و باهوش بده ممنون 🌹🌹دکترا گفتن تخمک اهدایی 😭 ینی قرار نیست من بچه ای از خون و گوشت خودم داشته باشم مگ من چند سالمه خیلی سخته خیلیییییی 💔💔😭😭😭😭😭😭 خدایا فقط تو میتونی برام معجزه کن مگه من چندسالمه 😭😭 خدایا بهم بچه بده چیزی ازم نگیر بچه با عمر طولانی و با عزت ❤️ ممنون میشم دعام کنین خیلی محتاجم🌹🌹راجب دکتر زنان و ای وی اف و ای یو ای و عکس رنگی و... درمان هایی ک تاحالا انجام دادم سوالی داشتی بپرس دیگ انقد دکتر رفتم یه چیزایی میدونم 🥲
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍