شوهرم رفتنی دید درد دارم اما ولم کرد رفت با خاهراش برادراش خوش باشه تاالان منتظرش شدم الان اس داده دیره نمیام .مهمون امدیم خونه بابام شهر دگ حالا من اینجا تنها موندم.بهش گفم الان پاهام کمرم میشکنه شوهرم چ کاری مهمتر ا من داشته ک نیس پیشم جواب داده مرده شوهرت
خیلی آویزونو بدبختم .خونه مامانمم زیاد نمتونم باهاش جربحث کنم فردا امد اینجا چ بگم بهش.اصلا براش مهم نیسم