اینکه اینجام ن اینکه تو این سایت پرسه بزنم... یه دو دلی و بحران بزرگ از طرف وجدانم دارم و نمیدونم ب کی بگم....
من قصد ازدواج نداشتم ب اصرار حاضر شدم یکی دو جا برم. ب خاستگاری خانومی رفتم ک همون لحظه ی اول ب دلم ننشست و بعد از دید زدنم ب مادرم گفتم نه من ظاهرشون نمیخام. مادر برای بار دوم منو به اصرار بردن برای صحبت کردن با اون خانوم.... میگف ک دختر خوبیه حالا تو یه بار دیگه بیا بریم...
قبلش من یه سری چیزا بهتون بگم.من تو بیست و نه سال سنم سعی کردم با کسی در ارتباط نباشم... همیشه سعی کردم صداقت داشته باشم و متعهد باشم و مرد باشم و کتاب زیاد بخونم در مورد همچی. و اینکه اخلاقم اکثرا میگن خوبه.... یه مرد قد بلندم و ب لحاظ ظاهر ب نظرم معمولیم اما خوش لباسم...معمولا نگاه بقیه رو حس میکنم... کارم پرستیژش بد نیست و درآمدم معمولیه... میتونم زندگیمو اداره کنم و در خودم میبینم ک از پسش بر بیام با ایده آلای خودم... و اینکه همه روم حساب میکنن.... امیدوارم حمل ب خود ستایی نکنین... اما سعی کردم واقع نگر باشم.. و اینارو گفتم ک درست راهنمایی کنین...
یه نکته ای ک هس پدرم اعتیاد داره... با اینکه من بدون تعریف تو فامیل ب لحاظ رفتاری و... زبون زدم اما سال گذشته فقط یه خاستگاری رفتم ب اجبار، من نظرم منفی بود... اما مادرم یواشکی از من تماس گرفته بود و اونام گفته بودن منفیه. دلیلشم اعتیاد پدرم بود. من ضربه خوردم حقیقتا... در ضمن خودم اهل هیچی نیستم چون کار پدرم برام گرون تموم شده همیشه.....
اینجا ک ب اصرار مادر برای بار دوم رفتم... با اون دختر صحبت کردم. من چون اون دخترو نمیخواستم با خودم گفتم من ک به اصرار اومدم. حداقل چون تا حالا در این رابطه با هیچ خانومی صحبت نکردم اینجا حرف بزنم. بنابراین هر چی که برا زندگی ایده الم میخاستم گفتم. در کمال تعجب دیدم اون خانوم از همه نظر با من موافقه...
من تو چشاش دیدم که از من خوشش اومده....
من حس کردم این دختر باطن پاکی داره و وجودش خوبه
این رابطه کش دار شد و رفت و آمد ادامه پیدا کرد. چن جا رفتیم تحقیق و همه تریف کردن....
حالا ک همه ی اینا گذشته و من تلفنی باهاش در ارتباطم و یه جورایی برای خیلی ویژگی های باطنی و خانوم آنش انتخابش کردم... مادرم نظرش برگشته و نظرش نه هس.... من راسش هنوز ک هنوزه چهرشو نمیپسندم. چون همیشه خانومای زیباتری ورم میومدن یه جورایی... گرچه من واقا سعی کردم با احساس کسی بازی نکنم. و ازش سواستفاده نکنم. من بین یه دو راهیم.... دو راهی که از اشتباه خود من شرو شد.... و خامیه مادرم.... من میدونم ک اگه چهرش مد نظرم نبود نباید دیگه ادامه میدادم... و اینم میدونم که اگه الان بگم نه.... بعد این همه وقت ک با این خانوم در ارتباط بودم و بهشم گفتم دوسش دارم چون اون مدام ابراز علاقه بهم کرده... اون شکست بدی میخوره و من خودمو نمیبخشم...... یه دلم میگه چهرش در آینده بهتر میشه و جا افتاده تر میشه ایشون بیست و سه هس سنش
و از طرفی مادرم ناراحته بهم نمیگه ولی میفهمم ک خیلی ناراحته و خودشو مقصر میدونه چون من ب ایشونم گفتم ک من دیگه انتخابم کردم.... اون دختر ب نظرم از همه نظر برای زندگی ایده آله... و زن زندگیه اما مشکل همینجا....
خاهش میکنم اگه میتونین کمک کنین... تهمت نزنین و تقاضای عکس نکنین...
بهم بگین آیا با تعهدی ک من براتون شرح دادم من در آینده بیشتر وابسته به این خانوم میشم؟ از نظر خودم واقن درونش پاکه.... آیا چهره ممکنه یه روزی ب من آسیب بزنه....