لحظه ی دیدنت انگار که یک حادثه بود... حیف,چشمانِ تو این حادثه را دوست نداشت... سیب راچیدم و در دلهره ی دستانم... سیب را دید ولی!!!دلهره را دوست نداشت... تا سه بس بودکه بشمارد و در دام افتد... گفت یک....گفت دو.... افسوس سه رادوست نداشت... من و تو خط موازی......!؟؟؟ نرسیدن.......!؟؟؟هرگز........ دلم این قاعده ی هندسه را دوست نداشت. درس منطق نده دیگر تو به این عاشق که... از همان کودکی اش مدرسه را دوست نداشت..... .
گر نگهدار من آن است که من میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد❤از خدا میخوام هیچ بچه ای هیچ کجای دنیا مریض نشه🍂خدا جونم بابت تمام گناه هایی که کردم و تو رو اون لحظه بالاسرم ندیدم توبه 😔 میشه برام صلوات بفرستین که خدا گناهامو ببخشه 😢🥀