اتفاقاتی که باعث وحشتتون شده رو تعریف گنید کسی یا چیزی رو دارید ناپدید شده باشه و دیگه خبری ازش نشده باشه؟
پدربزرگ پدرم یه بار رفنه بوده قلعه الموت خودش تنهایی و شب شده میخواسته برگرده
شمع روشن میکنه که روشن شه
هرچقدر روشن میکرده خاموش میشده انگار یه نفر فوتش میکرده
بالاخره بر میگرده از قلعه الموت خونش ولی تایه مدت حالت عادی نداشته
یکی از فامیل هامونم تعریف میکرد که بچه یکی از اقوامشون ظهر که از مدرسه میاد خونه به مادرش میگه لباسشو جا گذاشته تو مدرسه(نزدیک بوده انگار) میره برداره
نیم ساعت یک ساعت میگذره مامانش نگرانمیشه میاد بره دنبال پسرش میبینه کوله مشتی و لباس پسرش تو راه رو عه زنگ نیزنه مدرسه ولی میگن بچه نیومده اینجا
هنوزم معلوم نشد بچه دنبال چی رفته بیرون چون لباس و کوله پشتیش که تو راهرو بوده و بر همنگشته...
کسی هم نتونست هیچ ردی ازش پیدا کنه