سر حاملگی م حالم خیلی بد میشد همیشه سرمو ماساژ میداد مو هامو نوازش میکرد ما در اتاق خوابمون رو به روی در ورودی یه روز که سرمو گزاشته بود رو پاهاش موهامو نوازش میکرد پسته میزاشت دهنم یهو مادر شوهرم در باز کرد چشم تو چشم حالا شوهرم هی هواسش نیست میگه باید بخوری به خاطر من مامانش رفته بود خونه سون گفته بود خدا شانس بده لقمه هم پسرم میزاره دهنش🤭😂😂 البته ناگفته نماند خونه جارو می کشید ظرف میشست لباساشو هم خودش اتو میزد اگه اینارو میفهمید مادرشوهرم سکته میکرد شوهرم طفلی باز میگفت به جای نگی کار کردم اخه خیلی تنبله گوشیش رو از یه متر اون ور تر ورنمی داره