بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
احساس شمارا به آیفونتون نمیدونم ولی احساس من به بعضی آیفون دارا اینه که خودشاخ پنداری دارن....
دلم میخواد بهشون بگم عزیزم مازراتی نداری که یه گوشی ساده ست🙄
آدم فقط پیش خدا تنها نیست........❤ خدای تو عذاب میکند ، خدای من میبخشد! خدای تو غضبناک است ، خدای من مهربان است ! خدای تو شعله ی آتش را زیاد میکند ، خدای من در های بهشت را باز میکند! تو با کوچکترین گناهی از درگاه خدایت رانده میشوی ، من با بزرگترین گناهم در آغوش خدایم جا میگیرم !تو مسلمانی، من هم مسلمانم ! خدای تو در مسجد است ، در سجاده است ، در جانماز است ، خدای من اما همین جا ست! کنارم نشسته ، نوازشم میکند ، با من چای مینوشد ، کتاب میخواند ، به دیگران لبخند میزند ، برایشان دست دوستی تکان میدهد! تو از خدایت میترسی ، من به خدایم عشق میورزم!😊❤ لا اله الّا انت سبحانک انّی کنت من الظّالمین 💔
خیلی عذررررر میخوام چرا مثله عقده ای ها رفتار میکنید یعنی چی حستون رو بگید نسبت به اینکه آیفون دارید😒
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍
خانم ها و آقایون مذهبی غیر مذهبی یه حرفی باهاتون دارم : وقتی به طبیعت می ریم زباله نریزیم . حالا بعضیا مثلا می خوان بهتر بشه کل زباله هاشون جمع می کنن تو نایلون یا پوشک بچه رو می ذارن تو کیسه نایلونی تو طبیعت رها می کنن . خوب تو دل طبیعت اجنه که نمیان اونا رو جمع کنن . چرا میندازی ؟ خوب همون کیسه رو بذار تو ماشینت تو شهر بنداز سطل آشغال . یعنی واقعا فهمیدن این موضوع اینقدر سخته که با اینکارمون گند می زنیم به طبیعت؟ نفر بعدی بیاد زباله های مارو ببینه مگس و حشرات دورشو ببینه؟ ما از زباله ای که خودمون تولید کردیم یا پوشکی که بچه ی خودمون پی پی کرده چندشمون میشه نمی ذاریم تو ماشینمون. بعد گندیده ی اونا رو مردم ببینن خدارو خوش میاد ؟ چرا از ماشینتون زباله بیرون پرت می کنین؟ زباله ی خودتونو تو ماشین تحمل نمی کنین بعد زباله ی شما رو مردم تو جاده تحمل کنن؟ چرا اینقدر بی فرهنگی ؟ چرا اینقدر بی فکری . یه ذره به خودتون بیایید . آدم دو ساعت میره طبیعت حال و هوا عوض کنه فلان میشه به اعصابش برمی گرده . اگه یه درصد به اون دنیا و حق الناس اعتقاد دارین بفهمید اینا حق الناسه . اینا آزار آدماست .اگه هم اعتقاد ندارین به خاطر وجدان به خاطر فرهنگ چه می دونم به خاطر ایران اینکارو نکنین .