سلام همش حس میکنم شوهرم بهم بی تفاوته،زبونی خیلی میگ دوست دارم نفسمی و ازاین حرفا اما بعضی وقتا به رفتارش شک میکنم مثلا دیروز دلدرد شدید گرفتم ی کم ماساژ داد و رفت بیرون دنبال کار دوستش،یا امروز با اینک خونه بود اما تنهایی اومدم مطب دکتر ،البته خواب بودا ولی چیزی هم نگفت
اوونوقت ی روز زن دایی شوهرم پریود شده بود از رختخواب پا نمیشد ....مادر شوهره ب دایی گفت پ زنت چرا بلند نمیشه ...دایی ناراحت شد از دست مادره گفت مادر جان ...زنم مررریییضه
همشون همین جورین نباید توقع داشته باشی همه چیو بدونن منم قبل هی میگفتم چرا اینکارو نکرد واسم و... بدون این که چیزی بهش بگم توقع داشتم اون بفهمه انجام بده اما دیدم نمیفهمه الان چیزی شدنی میگم چرا مثلا من اینجوریم تو بی تفاوتی مثلا الان میگی شکم درد داشتی اون رفت بیرون من اگه تو اون موقعیت بودم میگفتم کارت خیلی واجبه من اینجوری حالم بده تو میری بیرون حالا اون توضیح میده یا میبینم کارش واجبه خودم میگم برو اگه هم واجب نباشی میگم خودت میدونی خودت میدونی های منم میدونه یعنی چی یعنی نه ولی در کل باید بهشون بگی همچیو وگرنه خودشون نمیفهمن