ی اعتراف دیگه هم بکنم از بلایی ک سر خواهرم اوردم
بازم کوچولو بودیم
خواب بودیم هردو مامانم رفته بود در مغازه سر کوچمون
بیدارشدیم آجیم هممممش گریه میکرد
نمیدونستم چجور ساکتش کنم ،ی شامپوهایی بودن شبنم؟از اونا گرفتم خالی کردم تو دهنش😶جالب اینه خورد
وقتی مامانم اومد از دهن و دماغ آجیم کف و حباب میومد بیرون 😂😂😂😂😂😂😂هرچی میگفت چش شده می گفتم نمیدونم فک کنم از این شامپو خورده