شکلات مال خودمه فقط گاهی میزارمش🍫/어녕하세요/شروع چالش چاقی🌹.من میتونم/به یکدیگر دروغ نگویید.انسان است دل می بندد😔/اگه امضامو میبینی برای روح مامان ترنم و می می ناز صلوات بفرست🌹/l love pizza/ ویبلایک نکن بیچاره از شدم از بس اعلان ام رو چک کردم😕ای/ روح می می ناز و ماما$$٪٪^"٪٪^
با داداشم که یه سال و نیم ازم بزرگ تره تو خونه تنها بودیم و بچه بودیم شیش پنج سال اینا میشدیم، نشایم رو موکتا ریدیم بعدم پخشش کردیم😳😵
کاربر قدیمی هستم، به سری عقده ای گزارش زدن ترکید😒نظرمو دوس نداری نخون 😑این نی نی یار ها هم نباید واسه هر گزارشی یکیو بترکونن شاید یه سریا سادیسم دارن الکی گزارش میزنن، اصلا اگه کسی از من و نظراتم خوشش نمیاد جمع کنه از اینجا بره، مرسی اه😳
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
یه حوض داشتیم وسط حیاط میرقتم پر ابش میکردم با لباس و ژست لم میدادم توش مثلا رفتم تو وان حمام لاکشری🤕😎دستورم میدادم برام آب هویج بیارید،هیچکسم ب شخمش نمیگرفت😔🤕
شکلات مال خودمه فقط گاهی میزارمش🍫/어녕하세요/شروع چالش چاقی🌹.من میتونم/به یکدیگر دروغ نگویید.انسان است دل می بندد😔/اگه امضامو میبینی برای روح مامان ترنم و می می ناز صلوات بفرست🌹/l love pizza/ ویبلایک نکن بیچاره از شدم از بس اعلان ام رو چک کردم😕ای/ روح می می ناز و ماما$$٪٪^"٪٪^
یه بار بچگی از عروسی اومده بودیم خونه بودیم اونجا میرقصیدن منم یاد گرفتم تو خواب میرقصیدم یه بار هم که سیزده بدر رفته بودیم باد خیلی شدید بود موهام جنگلی شده بود و از یه طرف باد لنگه جورابمو برده بود با همون یه لنگه مونده بودم عکسشم هنوز هست
یه بار بچگی از عروسی اومده بودیم خونه بودیم اونجا میرقصیدن منم یاد گرفتم تو خواب میرقصیدم &nbs ...
🤣🤣🤣
شکلات مال خودمه فقط گاهی میزارمش🍫/어녕하세요/شروع چالش چاقی🌹.من میتونم/به یکدیگر دروغ نگویید.انسان است دل می بندد😔/اگه امضامو میبینی برای روح مامان ترنم و می می ناز صلوات بفرست🌹/l love pizza/ ویبلایک نکن بیچاره از شدم از بس اعلان ام رو چک کردم😕ای/ روح می می ناز و ماما$$٪٪^"٪٪^
داداشم بهم یه دونه خداشاهده یه دونه بادوم زمینی داد رفتیم حیاط جاشو بهش گفتم پیداش کردن
سکانس اول: یه خانم باردار همراه با خواهرش میان تو اتاق سونو، از اولش که میان قبل از اینکه کار شروع بشه دوتاشون هق هق گریه میکنن، وقتی سونوی انتی رو انجام میدم میبینم نرماله و میپرسم چرا گریه میکردید میفهمم، شوهر بیمار اونقدر استرس برای پسر بودن جنین به زنش وارد کرده که مادر و خواهرش از استرس اینجوری به گریه افتاده بودن...سکانس دوم: خانم حدودا سی و چند ساله ای مادر مسنش رو به تنهایی از روی ویلچر روی تخت سونو میذاره، صبر و متانتش در برخورد با مادر پیرش واقعا توجه آدم رو جلب میکنه، چکاپ قبل از سیتی آنژیو و احتمالا جراحی قلب بعدش هست، نکته عجیب اینکه همون خانم رو چند ساعت بعد همراه آقای مسنی میبینم، صبورانه اون رو هم از روی ویلچر بلند میکنه، بخاطر تکرر ادرار پیرمرد رو آورده، بهش میگم شما چند ساعت پیش نیومده بودید؟ میگه چرا مادرم رو آورده بودم ولی تنهایی نمیتونستم ویلچر پدر و مادر رو همزمان بیارم، مادر رو گذاشتم خونه و پدر رو آوردم. من متعجب میمونم، انسانها چه ظرفیت عجیبی در صبر، کمال وفضیلت دارن، و لقب اشرف مخلوقات چقدر شایسته بعضی ادمهاست، ناخودآگاه یاد اون اقایی میفتم که اصرار داشت بچه اش حتما پسر باشه، اصلا تصوری از اینکه دخترش میتونه چنین انسان پراز فضیلت و کاملی باشه، داره؟
با اون دست خط تابلوم نامه می نوشتم می نداختم حیاط خونه که اره من یه فرد غریبه م به دخترتون بیشتر توجه کنید و براش خوراکی بخرید چرا 🤦🏻♀️ تازه از هیچیم کم نداشتم ها 😬🙄