دختر من با مامانم خیلی جوره همیشه دلتنگشه و ازم خواهش میکنه ببرمش پیش اون
مامانم یه شهر دیگه است
من چند وقت یبار میفرستمش یه مدت اونجا بمونه
دیروز ظهر داشتم به شوهرم میگفتم میترسم بگن مادری بلد نیس بچه اشو کرده توپ هی اینور اونور . گفت به کسی مربوط نیست
شب داداشم و زنداداشم اومدن . من گفتم فردا بچه داره میاد یهو شوهرم گفت توهم مسخره اشو در اوردی هرروز بفرسش برش گردون . خسته میشی بچه رو پاس میدی اونور . تو دیگه چجور ادمی هستی 😕😑
من هنگ بووودم
داداشمم گفت مامان بچه دیگه این نیست که مامانمه اینقد زحمتشو کشیده
من واقعا ناراحت شدم از شوهرم
رفتم تو اتاق تا اخر شب در نیومدم مهمونا که رفتن اومد گفت چته . با همین لحن بد ...
چتههه؟؟ پاشو بیا غذا بیار گشنمه
جواب ندادم
نشست به داد و بیداد باز جواب ندادم صب هم بیدار شده کلی داد زده که چته فلانه بهمانه . باز هیچی نگفتم فقط گفتم نمیخوام حرفی بزنم