خودم متولد 71 شوهرم متولد 65 ازدواجمون سنتی بود ی دختر چهار سال و نیم دارم از اولم با ازدواجمون مخالف بودم حتی توی دوران نامزدی خواستم بهم بزنم که یا پدرم نذاشت یا فامیل هایی ک معرف بودن..روز ب روز احساسم بدتر میشه نمیگم شوهرم ادم بدیه یا من بدم اما نمیخوامش مرد زندگی و مرد ایده ال من نیست خیلی سردم روز ب روزم دارم بدتر میشم 7 ساله ازدواج کردیم بنظرتون من مادر خودخواهی ام ؟ بچه ها خیلی خستم واقعآ میخواستم درسمو بخونم اجازه نداد خیلی محدودم دلم ی زندگی جدید میخواد درس بخونم کار کنم مستقل شم
یکــے را میدهـے صـد گــونــہ نعمـت ... یکــے را نــان جــو آغشتــه در خـــون...
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
فکر میکنی درس بخونی به جایی میرسی؟ مگه کارم هست غیر کار ازاد که به درس مربوط نیست. زندگیتو خراب نکن. با خودت چیزا خوب زندگیتو تکرار کن عاشق زندگیت میشی
منم دلم میخواد جدا شم شوهرمو دوست ندارم.هرروز کلی نفرین میکنمش.بچه ندارم.نزدیک ۸ ماهه عروسی کردیم.اینقد مشکل و دعوا داشتیم ک ب اینجا رسیدم.تازه شوهرم با این وضع زندگی حرف بچه میزنه.یه وقتا فکر خودکشی میزنه ب سرم.
ولیییی راهی برای جدایی ندارم.
خدارو ۱۰۰ هزار مرتبه شکر مادر یه پسر کوچولوی ناز شدم...خدایا انشاالله همه ی منتظرا این حس رو تجربه کنن🤲