الان بیشتر از یک ماهه خونه بابامم.بخاطر کرونا از استان اومدم شهرستان.اوایلی ک کرونا اومده بود همش بابام و مامانم زنگ میزدن پاشو بیا ولی من دلم نمیخاس برم شوهرم به زور منو فرستاد برم به زور یعنی به دعوا و به گریه اون شب کلی باهاش دعوا کردم اونم میگف الا و بلا باید بری خلاصه با کلی دعوا من اومدم شهرستان.دیشبم میخاس بره استان بره سر کارش گفتم منم میام دوباره کلی دعوا و سر وصدا راه انداخت نه کجا میای من نگرانتم اونجا منبع آلودگیه فلانه علانه یعنی همش بهونه کرونا رو میکنه که من نرم خونه ام منم میگم من ازدواج نکردم که خونه بابام بمونم چرا منو نمیبری همش میگه میترسم مریض بشی منم ایقدرررر ناراحت شدم دیگه باهاش حرف نزدم تو خونه مادرش بودیم اومد سمتم منم گفتم حوصلتو ندارم یهو از جا پرید گوشیو پرت کرد کلی سرو صدا داد بعد رفت کنار باباش بعد اومد دوباره باهام دعوا کرد و ساعت ۱۲ شب بود لباساشو جمع کرد که بره.میگف زن من نفهمه اینجوره اونجوره خلاصه کلی جلوی خانوادش بامن دعوا کرد.
بچها من درک نمیکنم این واقعا دلش برا من میسوزه یا واقعا نمیخاد من تو خونم باشم میخاد تنها باشه؟
اصلا دلسوزی تا این حد داریم؟این شورشو دراورده.
درضمن باردار هم هستم