خانواده همسر من زیاد اهل رفت و آمدن همه تو یک شهر زندگی میکنن اما میبینی سه روز رفتن خونه دخترشون - دوروز خونه پسرشون که ما اصلا ازین عادت ها نداشتیم ومن تو همون دوران نامزدی فهموندم از رفت وآمد زیاد خوشم نمیاد . البته شاغلم و واقعا نمیرسم چند روز میزبان باشم و بعدشم بعد عروسیمون کمی ناراحتی پیش اومد .... و دیگه کلا قطع رابطه . چندسالهه ازدواج کردم فقط دوبار اومدن خونم
طبقه پایین خونه پدر شوهرم زندگی میکردن
صبح ها مادرشوهرم میرفته در میزده بیدارش میکرده اگه پانمیشده انقدر زنگ میزده ب گوشیش تا بیدار میشده
یا ی شب میخواسته بره عروسی پسر عمش این ساپورت میپوشه و شوهرشم کاری نداشته مادر شوهرم اینو ببینه بد یکی دو ساعت ک مادر شوهرم اینا برن ی شلوار میگیره دستش جلو جمع ب این میگه شلوار بپوش
اینم تو راه برگشت با برادر شوهرم دعوای سختی میکنن و میره قهر و همون باعث طلاقش شد
اه الان ک ب کارای مادر شوهرم فکر میکنم حالم ازش بهم‌میحوره
ببین کلا در جریان قرارشون نده
در مورد واکسن بعد که زدی بگو زدم
حتی قبلش پرسیدن بگو نمیدونم زنگ بزنم بهداشت ببینم چی میگه
نپرسیدن هم هیچی نگو تا بعدش
در مورد چی پختن بهانه های مختلف بیار اگه خودشون دعوت نیستن که اصلا لزومی نداره بدونن چی درست میکنی
مهمون هم هستن بگو سورپرایز هست
کلا بهتره امار زندگیت رو ندی بهشون
وقتی هم میپرسن یه جوری بپیچونی
چون شوهرت طرف تو هست مشکلی نداری
مشکل شوهرا هستن که امار میدن و هیچ رقمه نمیشه فهموند لزومی نداره امار بدی
خودت باید مدیریت کنی هرچیزی رو نگی
