من خانوم پسرعموم اینطوره
و واقعا کنار اومدن باهاش طاقت فرساست
چشمش به زندگیه همه ست
به خصوص منِ بیچاره
اون اوائل ازدواجم واسه شوهرم کرم میریخت بیا و ببین
طوری که مامان همیشه خونسردم کلافه و عصبانی میشد
سعی میکرد یه حرفایی بزنه که منو جلو شوهرم خراب کنه
همشم از سر حسادت
من دلم براش میسوزه
اما ی جوراییم ازش متنفرم