بماند چیا باهام کرد تو تایپیکام هست .۵ روز اونجا بودم شهرستان به خاطر کار شوهرم .۵ روزو از گرسنگی داشتم میمردم نهار یه چیز ساده شبم هیچی نمیپخت جوونه دخترشم هست اخه نهار عدسی ؟؟؟ عصرونم که هیچی .با من برگشت شهرمون به خاطر کار بانکی ۴ روزه تو اشپزخونه در نیومدم بخدا گفتم بشین شوهرت و بچه هاتم میان میگه مگه بیکارم اینجا بشینم خودم خونه زندگی دارم .با چنان لحنی گفت که میخواست بیاد موهامو بکشه
برگشته میگه شهرتون بده و ازین حرفا میگه باید ر ی د به همه مردم شهرتون .حالا خوبه اونا شهرستانین من تو شهر بزرگ زندگی میکنم میگه از خر فقط دمشو داری با متلک
بعضیا ذاتشون گداست دستشون میلرزه از پذیرایی ولی مگه ناهار کسی عدسی نمیخوره؟
چرا اخه تا شب خیلیه ادم گشنش میشه اخه شبم شام نمیپزه نه تنقلاتی نه چیزی بخدا من قبل کرونا زمزمه ش بود رفتم خرید کردم به قران قسم واسشون جوجه درست کردم شب عید چه تدارکاتی