عزیزم منم داداشم بخاطر زنش میخواست منو بزنه
بچه اولمو بخاطر اینکه پرید منو بزنه من ترسیدم و.. از دست دادم
برای بارداری دومم هم بخاطر جفت پایین هماتوم و خونریزی،شدید مجبور شدم برم خونه مامانم
چندروزی بمونم
زنش اومد دوباره دعوا انداخت
تا دم سقط دوباره رفتم
مامانم و بابام گریه میکردن بابت این اختلاف چشاشون اشکی بود
من رفتم پیش قدم شدم برای اشتی قبول نکرد
و...
منم دیگه سعی میکنم فراموش کنم برادری دارم
ولی خب منم نثل شما دلم نمیاد چیزیش بشه همش دعای خیر میکتم براش