سلام خانما من با مادرشوهرم تو یه ساختمون زندگی میکنیم
خودش با پسر ۹سالش زندگی میکنه پدرشوهرم یه شهر دیگه اس به خاطر کارش فعلا یه شهر دیگه اس. من کمتر از یک ساله ازدواج کردم و تو این شهر غریبم و تنهام. مشکل بزرگ من پسر مادرشوهرمه که خیلیی شره قرص اعصاب قوی میخوره ب خاطر تشنجی که تو ۶ سالگی کرده بود همیشه میاد خونه ما و اذیتم میکنه هلم میده نیشکونم میگیره میزنه . تلوزیون رو تا اخر بلند میذاره بدتر از همه حرفاش از نیش مار بدتره منم همش جلوش حجاب دارم به مادرشوهرمم میگم میگه پس کجا بره نیاد پیشتون .. اخه این چ رسمیه عروس گرفته پسرشو انداخت گردن من خیلی اذیتم اصن نمیتونم با شوهرم باشم همش دلم میخاد برم خونه بابام از اینجا راحت شم ولی خب راه حل نیست. چیکار کنم خانما دارم دیونه میشم