بچه ها من یه پدری دارم که دکترا داره
کلا من و برادرم هرچی هر حرفی بزنیم یا یه مطلب جدید بیان کنیم
اصلا باورش نمیشه
ولی کافیه همون حرف و از بقیه بشنوه مخصوصا فامیلای خودشو و خواهرزادهاش یا برادراش
کلا وقتی همه ی فامیل طرف پدری هستیم داریم حرف میزنیم خیلی خوب و صمیمی
حالا هرکی نظر خودشو میگه پدر من اصلا به نظر ماها توجه نداره فقط هر چی فامیلاش بگن
، ما هم بخدا تحصیل کرده ایم مخصوصا برادرم از همه دانشگاهش بهتر و رشته ی بهتر
رتبه دورقمی کنکور
یه گروه فامیلی هم دارن من و داداش و مامانم عضو نیستیم فقط بابام عضو هست با خواهراشو خواهرزاده و داداش و زنداداشش
زنعموم اونم تحصیل کرده است
عموم هم همین طور
من مادرم تو بهترین دانشگاه قبول شد همین بابام نزاشت بره درس بخونه
البته مادرم خیلی مهربون و اهل ورزش و علم هست ولی مدرک نتونست بگیره
وقتی زنعموم یا بقیه یه چیزی تو اون گروه میفرستن بابام انقدر خوشش میاد ده بار نگاه میکنه
ولی ما میفرستیم یا جواب نمیده یا میگیم فلان چیزو دیدی برات تو تلگرام فرستادم میگه اره چه قد مسخره بود
مخصوصا مادرم میفرسته
خلاصه من ناراحت میشم.
یه بار به خاطر کینه ای که از پدرم داشتم بدجور اذیتش کردم و گریشو دراوردم ولی دیگه خسته شدم
دلم برا مادرم میسوزه
خیلی خوبها و اصلا دست و دلباز و همه چی زندگیشو واسه مادرم کرده
یه راهکار بدید