این غزل برات درومد:
خط عذار یار که بگرفت ماه از او
خوش حلقهایست لیک به در نیست راه از او
ابروی دوست گوشه محراب دولت است
آن جا بمال چهره و حاجت بخواه از او
ای جرعه نوش مجلس جم سینه پاک دار
کآیینهایست جام جهان بین که آه از او
کردار اهل صومعهام کرد می پرست
این دود بین که نامه من شد سیاه از او
سلطان غم هر آن چه تواند بگو بکن
من بردهام به باده فروشان پناه از او
ساقی چراغ می به ره آفتاب دار
گو برفروز مشعله صبحگاه از او
آبی به روزنامه اعمال ما فشان
باشد توان سترد حروف گناه از او
حافظ که ساز مطرب عشاق ساز کرد
خالی مباد عرصه این بزمگاه از او
آیا در این خیال که دارد گدای شهر
روزی بود که یاد کند پادشاه از او
ای صاحب فال! خوشگلی اما به راحتی پا نمیدی. آفرین. بر همین نسق بمان. یه کم از معنویات دور شدیا. خودت رو انگار گم کردی. یه وقت بدجنسی نکنی ها. وگرنه رو بختت هم تاثیر سو می ذاره. خیلی زود تحت تاثیر دوست و رفیق قرار می گیری. اما حواست باشه گیر رفیق ناباب نیفتی. به خودت بیشتر توجه کن. اون چیزی که خوشحالت می کنه تو وجود خودته. بیرون دنبالش نگرد. یه اشتباهاتی داشتی که دوست داری جبرانشون کنی. به حق پنج تن که با تلاش و کوشش می تونی. چشم به راه یه نفر خاصی که بهت محل بذاره. یه کمی هم دون پاشیدی براش و منتظر نتیجه ای. حافظ در این مورد فعلا تو برزخ نگهت داشته. خودشم نمیدونه میشه یا نمیشه. در هر صورت اعتماد به نفست رو از دست نده جلوش عزت نفس داشته باش. حتی با وجود اختلافات طبقاتی.