زندگیم نمیدونم چشه یا خودم چمه

دوماه از زایمانم میگذره ۹ماه بعلاوه دوماه رابطه نداشتم با اون زایمان سختی که داشتم اعزام شدم مرکز استان داشتم میمردم کم مونده بود تو امبولانس زایمان کنم شوهرمم از لحاظ مالی اصلا کمی برام نمیزاره وزن بازم نیس ولی مشروب میخورد تو حاملگیم سعی کرد نخوره من که بعد زایمان یک شرایط سختی داشتم بجای امید دادن رف میخورد میدونست من حساسم تو اون شرایط بازم حالمو بد تر میکرد طوری که روز زن تاصب تو خودم نبودمو گریه کرده بود روتخت مریضیم صب از بیرون مست اومد بایه شاخه گل رز محلش نژاشتم موقعی که داش میرف از اتاق جلوچشاش پیش مامانمو خواهرم گلشو پرت کردم سطل اشغال میدونید الان میگید کارت اشتباه بود ولی نه اونقد اذیتم کرده که اون خراب کردنش چیزی نیس اینم بگم که جلو همه بم احترام میزاره والانم ازم رابطه میخواد من نمیزارم دیروز مجبور شدم یه کاری کنم که از ذهنش نره که نمیخوام باهاش رابطه داشته باشم