2410
2553
عنوان

دلم پره درده اما...

1224 بازدید | 52 پست

دلم میخواد دردو دل کنم اما میترسم کسی بشناستم کاش میشد اسم مستعارمو تغییر بدم غم باد گرفتم والا

ما تا ❤️خدا❤️رو داریم غم نداریم❤️خداوندا تورو بحق اهل بیتت قسم هوامونو داشته باش🙏🙏

بگو عزیزم سبک بشی 

کی به کیه 

بزار سبک بشی 

فوقش بعدا گزارش میزنیم تاپیکت بترکه

دوستت دارم امام زمان(عج)عاشقتم امام حسین(ع)ازبین تمام نداشته هام خوشحالم برای داشتنت اربابم♥️♥️♥️ 

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

2456
بگو عزیزم سبک بشی  کی به کیه  بزار سبک بشی  فوقش بعدا گزارش میزنیم تاپیکت بترکه

میترسم فک میکنم مثل سایه همه جا دنبالم هست ارامشمو گرفته تو خوشیهام وناراحتی هام همه جا تو ذهنمه 

ما تا ❤️خدا❤️رو داریم غم نداریم❤️خداوندا تورو بحق اهل بیتت قسم هوامونو داشته باش🙏🙏

مربوط ب چند سال پیشه یه رقیب عشقی .تو یه فامیل بودیم دوست هم بودیم خیر سرمون اونم مثل من عاشق شوهرم بود(البته قبل ازدواج) اوایل ک برام از عشقش نسبت ب شوهرم  گفت دلم گرفت گفتم اشال نداره شاید اونم ب این دختر علاقه داره چند سال همش گریه میکردم میدونستم ک دختره بهش زنگ میزنه من نمیتونستم هیچ طوری بهش ابراز علاقه کنم شوهرمم فامیلمون بود اماهمدیگه رو خیلی دیر ب دیر میدیدیم.بعد چند وقت تو عروسی پس عمم یه لحظه همو دیدم چشم از هم بر نداشتیم تا چند وقت فقط بخدا التماس میکردم ک خدایا هیچی نمیخام غیر از محمد

ما تا ❤️خدا❤️رو داریم غم نداریم❤️خداوندا تورو بحق اهل بیتت قسم هوامونو داشته باش🙏🙏
2714

تازه چهارده سالم بود چیزی کم نداشتم پدرو مادر خوب برادرایی ک مث پروانه دورم میگشتن  قیافه خوبی داشتم  وضع مالیمونم خوب بود خواستگار زیاد داشتم اما ب هیچکدوم حتی نگاهم نمیکردم .محمد هم خیلی خوش اخلاق و بامعرفت و زیبا بود.گذشت بعد عروسی پسرعمم ی خواستگار خیلی خوب برام اومد از همه نظر عالی بود

ما تا ❤️خدا❤️رو داریم غم نداریم❤️خداوندا تورو بحق اهل بیتت قسم هوامونو داشته باش🙏🙏

بابام دربارش تحقیق کرد همه راضی بودن غیر از دل من شب وروز م شده بود گریه و خبری از محمد نداشتم حتی منو اون خواستگارتا یه هفته نامزد شدیم اما من حتی تلفنی باش صحبت نمیکردم دوستم نسرین ک منو میدید همپام گریه میکردو میگفت دل ب دل راه داره ناراحت نباش و صبر کن اما من نا امید بودم

ما تا ❤️خدا❤️رو داریم غم نداریم❤️خداوندا تورو بحق اهل بیتت قسم هوامونو داشته باش🙏🙏

تا بعد از یک هفته بعد از ظهر بود و من خواب بودم ک یهو داداشم اومد بیدارم کرد و با التماس میگفت بیا ب بابا بگو ب محمد اینا جواب رد بده ی لحظه سیخ نشستم سر جام و زل زدم بش گفت من دوست ندارم با این ازدواج کنی نه خونه داره نه ماشین هیچی نداره منم نگاش کردم ی لبخند خوشکل تحویلش دادام داداشم دوسال از من بزرگتره خلاصه رفتم تو سالنمون دیدم بابم تلفنی با محمد وبباش صحبت میکنه قلبم محکم ب سینم میزد بعدش اومدم سر نماز اینقد اشک شوق ریختم باورم نمیشد خداجوابمو داده

ما تا ❤️خدا❤️رو داریم غم نداریم❤️خداوندا تورو بحق اهل بیتت قسم هوامونو داشته باش🙏🙏

حالاداداشمم قهر کرده بود رفته بود بیرون .بعد چند روز بابام از خندهام فهمید ک منم محمدو دوست دارم یه شب ک خانواده خواستگار قبلیم اومده بودن انگشتر اوردن برام بابام بهشون گفت ک دخترمو بشما نمیدمو خیلی ایراد از پسرشون گرفت ولی خدایی ایرادی هم نداشتنا اونشب تا ساعت یک و دو نصفه شب داشتن بحث میکردن پسر ومادرش بهم التماس میکردن اما نمیتونستم قبول کنم اخر موقع رفتن پسره نگام کرد زد زیر گریه جلو همه منم ب گریه افتادم مادرش ب بابام گفت سال دیگه میفهمی با دل پسرم چ کردی

ما تا ❤️خدا❤️رو داریم غم نداریم❤️خداوندا تورو بحق اهل بیتت قسم هوامونو داشته باش🙏🙏

هی زنگ میزدند اما ماراضی نشدیم تا اینکه خسته شدنو ول کردن.از اون ب بعد محمد زنگ میزد خونمون هر دفعه یکی بر میداشت اون قط میکرد خودم برمیداشتم حرف میزد تا اینکه محمد و مامانش اینا اومدن خواستگاری وای چ لحظه ای بود چند روز بعدش نامزد شدیم انگشتر دستم کرد ب عشقم رسیده بودم بعد از نامزدی بهم گفت الان پنج ساله ک عاشقتمو حتی،شبا هم ب خوابم میایی وشدی،فضول تنهاییام😁😁یکماه بعدش چون بابام حساس بود زود عقد کردیم

ما تا ❤️خدا❤️رو داریم غم نداریم❤️خداوندا تورو بحق اهل بیتت قسم هوامونو داشته باش🙏🙏

خوب بودیم باهم اما بابام روم حساس بود تک دختر بودم .نمیزاشت بیرون بریم شوهرمم پسر داییش میشد حتی نمیزاشت بیشتر از نیم ساعت باش تنها باشم اینفقد هول هولکی عقد کرده بودیم حتی جشنم نگرفتیم رفتیم مهظر خانواده شوهرم نیومدن غیراز دوتا برادراش .

ما تا ❤️خدا❤️رو داریم غم نداریم❤️خداوندا تورو بحق اهل بیتت قسم هوامونو داشته باش🙏🙏
هی زنگ میزدند اما ماراضی نشدیم تا اینکه خسته شدنو ول کردن.از اون ب بعد محمد زنگ میزد خونمون هر دفعه ...

الکی .....

گفتی چهارده سالت بود؟


یعنی اون آقا محمد عاشق یک دختر نه ساله شده بود؟؟


یه طوری نیست به نظر خودت؟

از خیلی هاتون متنفرم ولی یادم نمی‌مونه که کدومتون اینقدر غیر قابل تحمل بودید! پس اگر جای دیگه ای و‌ توی تاپیک دیگه ای باهاتون صحبت کردم بگذارید به حساب بی توجهی و نه اینکه شما خوبی !!!
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687