من دوماه ديگه ميرم سرخونه زندگيم اما همش از الان احساس دلتنگي ميكنم خيلي رابطه م با خانواده م صميميه ازوناييم كه خيلي لوسم كردن🥺همش احساس ميكنم تنها ميشم شماهام اينجوري بوديد؟
واينكه از ١٩ سالگي شاغل بودم الان يه ساله سركار نميرم همسرم محيط زنونه ميزاره فقط ،خونه پدريم ٢٠٠ متر بوده الان خونه خودم ٦٥ متره😃دلم از الان گرفته
من خیلییی اولش دلتنگ میشدم چون کلییی دور شدم تز خونوادم.
نه استرس درد و داشتم تا دل تنگی😂
من ک راحت بودم
چون قبلش هم خوابگاه دانشجویی بودم
همین الانشم ماه تا ماه منو نبینند براشون فرق ندارد منم دیگه برام عادی شده
من بعد از چهار سال هنوز دلتنگم،با اینکه چند خیابون بیشتر فاصلمون نیست،بعضی وقتا از دلتنگی گریه میکنم
کاملا طبیعیه و وقتی که بری خونه خودت یه مدت همینجوری و حتی بدتره اما کم کم عادت میکنی به خونه خودت جوری که وقتی میری خونه بابات دوست داری زودتر برگردی خونه خودت .😊
من خییلی دلتنگ بودم،دلم میخواست فرار کنم برم،منم از ی خونه ویلایی بزرگ،اومدم تو آپارتمان ۷۵ متری،اصن غریبه بودم با خونه،ولی بعد از ۲ هفته،اوکی شدم،الان بیشتر ۲ روز،نمیتونم دور بمونم از خونه
برای خودت برنامه ریزی کن
روزت رو تقسیم کن
برای ساعات فراغتت کاری رو انجام بده که دوست داری
مواظب باش افسرده نشی .
نه دلتنگی نداره منم 19سالمه و 5ماهه عروسی کردم و ی شهر دیگم خونه بابام ب قول تو300متره تو اصفهان،من تو ی خونه 60متری تو شهرستان
تازه ی دونه دختر بودم و اونم از نوع بابایی مامانی
دعا کن شوهرت ادم خوبی باشه اگه باشه خودشو ب اب و اتیش میزنه دلتنگیاتو کمتر کنه
من عروسی ک تموم شد اومدیم خونه مون تا دو روز فقط گریه نیکردم بلند بلند واقعا عین دو روز فقط گریه نمیدونم چرا مامانم اینا طبقه پایین خونمون بودنا ولی
