جاريم زایمان کرده بود تو ایام عید بود رفته بودیم دیدنش ما هم قرار بود یه سری بریم خونه برادرشوهرم وعده ای دعوت نبودیم منم زنگ زده بودم قبلش خونه عمه ام و گفته بودم اونجا هم میریم یه سری و منتظرمون بودن شوهرمم در جریان بود.
اما تا رفتیم خونه برادرشوهرم همه چیز خوب بود که بعد دو ساعت من به شوهرم گفتم پاشو پس قرار گذاشتیم یهو مادرشوهرم گفت وا بشینید خب زشته خونه داداششه محلش نذاشتم و بلند شدیم گفتم از قبل قرار گذاشته بودیم جاريم گفت زشته خب وعده کردن
کادومونم دادیم دم در که داشتیم کفشامونو میپوشیدیم بریم مادرشوهرم جلو جاريم و مادر جاريم و شوهرم خوردم کرد با لحن جیغ جیغیش گفت از این به بعد وقتی میای اینجا جای دیگه قرار نذار بچم باید خونه داداشش زیاد بشینه بار آخرت باشه شوهرمم هیچیش نگفت.
راستش اعصابم خورد میشه وقتی یادش میفتم که چرا جوابشو ندادم زنیکه فضول رو. دلم نمیخواد اصلا زیاد بشینم مگه زوره.