بیاین از خاطرات دوران نامزدی و عقدتون بگید یکم حالمون عوض بشه
بخدا پوسیدیم تو خونه. حوصله کتاب خوندن ندارم. میخوام خاطره بخونم😁
بعد از کلی دوری واسه تولدم کیک خریده بود موقع بریدن هی میگفت از اینجا ببر تاکید میکرد وقتی برش دادم چاقو به یه چیز فلزی خورد وقتی درآوردم یه انگشتر بود😍خیلی هیجان انگیز بود الان فقط انگشتره یه خش داره😐
اوایل نامزدیمون بود عشقم داش میومد سمت من ک یهو پاش گیر کردن داش میفتاد ک خودشو کنترل کرد منم اونور ریسه میرفتم😂😂😐
منو شوهرم اوایل ازدواج باهم پیاده رفتیم بیرون کلی تو بازار گشتیم بعد که اومدیم خونه دم در شوهرم متوجه شد کفشای لنگه به لنگه پوشیده کلی خندیدیم
ی سری خونه پدرشوهرم بودیم ساعت ۱۲ بود و منو عشقم همچنان خواب بودیم پدرشوهرم صدا زد گف عروس گلم بیاید صبونه بخورید منم گفتم من دلم میخواد بیام اما حامد نمیزاره😑😂
من وقتی میرم خونه پدرشوهرم ، بعضی وقتا که میخوام بخوابم تو اتاق، شوهرم روش نمیشه پیش باباش بیاد داخل اتاق. مثلا اگه کاریم داشته باشه دراتاقو باز میکنه بلند صدام میزنه که همه خونوادش بفهمن داخل اتاق نیومده😐
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
