نفسش بالا نمیومد
کبود شده بود
پسرداییم و خانومش ک کلا هول شده بودن
همینجوری فقط گریه و داد و فریاد
این وسط مادر زن پسرداییم
بچه رو بغل میگیره
کنار خونشون مسجد امام حسینه
میبره اونجا میگ امام حسین نوه مو از تو میخوام
و....یهو نوزاد شروع میکنه ب گریه کردن و نفسش برمیگرده. الان سه سالشه😄