عاشق کسی شدم که باهاش ارتباط کاری دارم برای کمک یه نفرو بهم پیشنهاد دادن اوایل ارتباط فقط کاری بود و من اصلا بهش حسی نداشتم ولی یواش یواش مهربون شد دوست شد و بعضی جاهای زندگیم که سختم بود کمکم میکرد منم کم کم دلبستش شدم و الان عاشق اون یه شهر دیگس و ارتباطمون فقط تلفنیه و فقط ازش یه عکس دیدم ولی دلم عاشق رفتارش شده
وقتی مثل الان منتظر زنگ زدنش میمونم و دیر میکنه بغض میکنم اشک میریزم انگار طاقت دوریشو ندارم قرار بود ساعت۱۰ زنگ بزنه نزد و من الان دلم اشوبه ۳ساعت گذشت ولی برا من عین یه ساله
فکر کنم دلش گیر یه نفره چون همش بیوهاش عاشقانس و منم نمیتونم ازش بپرسم که کسی رو دوست داره یا نه
نمیدونم با دلم چیکار کنم به خدا تو این یه سال همش دارم سعی میکنم دلمو ازش بکنم ولی نمیتوتم نمیتونم وقتی پیام دادم بهش تا موقعی که جواب بده یه جا اروم بشبنم همش اشوبم مثل الان
دارم تو کارش شکست میخورم به خاطر ابنکه همش حواسم پی اونه اعصابم همش داغونه همش تو فکرم با خودم و زمین و زمان درگیرم یا میخوابم با قرص کم خوراک و گوشه گیر و افسرده شدم هر بار ببوهاشو میخونم دلم خون میشه تا یه مدت کارم میشه گریه و آه
خیلی گم و گنگم نمیدونم با ایت حالم چیکار کنم که دوباره بشم همون دختر سرزنده و شاد