2410
2553

من ۲۶ سالمه سه سال و نیمه ازدواج کردم یه دختر سه ماهه دارم همسرم قبلا ازدواج کرده بود وقتی اومد خواستگاریه من فامیلمونه پسدایی بابام.قبل ازینکه ازدواج کنه من عاشقش بودم ولی خب وقتی ازدواج کرد دیگه نتونستم کاری کنم هر چند که بازم عاشقش بودم بعد از چند ماه زندگی با همسر سابقش کارشون به جدایی میکشه و میاد سراغ من ،من یه دختر خوشگلی هستم طبق گفته اطرافیان وگرنه من اعتماد به نفسم زیر زمینه خونمون تو سعادت آباد تهران پدرم معاون بودن تو دادگستری مادرم از یک خانواده اصیل و پولدار اینارو گفتم که بدونید شرایط خانوادگیم خیلی خوب بود از نظر ظاهری هم مشکلی نداشتم خودم هم دانشجوی هوافضا دانشگاه علوم تحقیقات خلاصه احساسم به عقلم غلبه کرد ج مثبت دادم اما دو سال بعد از عروسیم فهمیدم تو دامن چه گرگهایی افتادم البته بعد از حاملگیمشوهرم خیلی به مادرش وابستس خیلی فضول و دهن لقه به من میگه تو خودت چرا همه چیو به مامانت میگی وقتی باردار بودم بخاطر ویار شدیدم مونده بودم خونه مامانم سه ماهم بود با شوهرم دعوامون شد منم بهش پیام دادم که بعد ا  بدنیا اومدن بچه طلاق میگیرم و کلی حرفای دیگه که تو به من اهمیت نمیدیو اینا توهین نکرده بودم اصلا شوهرم اینارو به مامانش نشون داده بود اونم تلفن تونشون قطع نشده بود که میخاست به من ز بزنه تمام حرفاشو شنیدم به شوهرم گفت حق نداری بری دنبالش بژار مثل سگ بمونه خونه مامانش ایشالا بمیره بلکه زددتر بمیره هنه میخان بمیرن میدونید چی خیییییییییییییلی روم فشار اورد این که بهم گفت میخاست نیاد به تو کور بود مگه😔😔😔خلاصه که خیلی خیلی خیلی حرفای بد زد ماهم بهشون گفتیم یه نیم ست گرفت اورد گفت غلط کردم اما همش فیلم بود چون بعدش اصلا رفتارش عوض نشد و با این کارش فقط میخاست دهن منو ببنده

هر کاری میکنم نمیتونم فراموش کنم حالم از شوهرم از مادرش بهم میخوره از شانس منم هفته پیش دخترم از رو مبل افتاد خدارو شکر الان حالش خوبه اما نگرانیه اون هم ولم نمیکنه نمیدونم چیکار کنم شدم یه افسرده که شوهرم هر دیقه تف میتدازه تو صورتم که شانسه منه زنه من باید افسرده بشه وقتی هم میگم شما کردید اصلا به هیج جاش نمیگیره میگه تو همین جوری بودی بخاطر وسواس بی اندازه مادرشوهرم منم وسواس فکری گرفتم شدم یه آدم ضعیف که تحنل هییییییییچ ناراحتیو نداره نه مرگو میخام نه زندگی شوهرمم نمیاد بریم مشاوره میگه من پول تدارم بدم تو بری تو باید خودت خودتو درمان کنی تو کم داری😔😔😔😔البته نا گفته نماند بعد از اون اتفاق منم هر از گاهی به مامانش توهین میکنم میگم مادرت دیوونس سالم نیست که واقعا هم همینه چون همه میشناسنش ولی ما گفتیم شاید بعد طلاق پسرش آدم بشه چون بی اندازه دخالت میکنه الانم هر روز ز میزنه به تیکه میگه بچه رو بذار رو مبل یذار رو مبلا😔😔😔اگه به بچم یه چیز شده باشه تا آخر عمر  تف مبندازن رو صورتم خب من چه میدونستم اصلا یک لحظه فقط حواسم نبود به اندازه کافی خودم دارم خودپو میخورم دیشب خونشون بودیم دخترمو گرفته بغلش میگه برید گمشید بابا نتونستید منو نگه دارید اینم همسرم بهش گفت .گفت تو چرا به مامانت میگی خب من ازش کمک میخاستم

لعنت به این زندگی😔


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

تو اصلا نباید به شوهرتم میگفتی وقتی بچه افتاد زمین یکم سیاست داشته باش بعد افتادن بردیش دکتر؟

اورژانس اوند بعدم بردم طبی کودکان گفت باید ۶ ساعت تحت نظر باشه ما از محیط آلودش ترسیدیم اومدیم

2720

عزیزم تو افسرده نیستی 

تو فقط خیلی به حرفای مادرشوهرت اهمیت میدی تلفن خونتون رو قطع کن به گوشیتم زنگ زد جواب نده بگو حواسم نبود سعی کن روحیه خودتو خوب کنی حالا با لباس و ارایش و خرید هرچی که حالت رو خوب میکنه شاید یه باشگاه و کلاس 

خودتو مشغول کن به مادرشوهرت اصلا فکرنکن بزار شوهرت بره همه چیو بگه اصلا اهمیت نده خودت مهمی یا چهارتا حرف بیخودی  

خیلی داری سخت میگیری مادرشوهر خیلیا دخالت میکنن اما مثل شما نیستن حرفایی بدتر ازاین شنیدم مشگل ازمادر شوهرت نیست مشگل دهن لقی شوهرته  اونو درست کن اونم با محبت انقدر بگو تا یکم خوب شه خوب نمی شه ولی یکم کم می شه فقط محبت کن سعی کن بیشتر از مامانش شوهرتو تو دستت داشته باشی شاد باش مردا از زن افسرده بی زارن 

عزیز دلم خیلی ناراحت شد اصولا بعد زایمان این افسردگی هست شوهرت باید بعهت امید بده تا تو تو خونه بتونی به کارای نی نی ت و کارای خونه  برسیییی درکت نمیکنههه سخته عزیز دلم خود میدونم چی میکشی من یه پسر یه ساله و هشت ماهه دارم روحیتو نباز جو جه ات بهت نیاز داره نگاش کن به چشماش به دستاش اون بزرگگگ میشه همه این مشکلاهم میگذره سعی کن خودت خودتو ترمیم بدی مرهم دردای خودت باش خدا رو صدا بزن نمازاتو بخون ایشاله شوهرتم میفهمی نباید خانوم خونشو ناراحت کنه

2714

سلام اول اینکه شما یه خانم زیبا و کامل و سالمید و هیچ مشکلی ندارید به خودت بیا و یادت باشه دختر کی هستی و تحصیلکرده ای و باعث ازدواجت عشق بوده اصلا به حرف اطرافیان اهمیت نده و اتفاقا به همسرت عشق ورزی کن از همین الان به خودت تکونی بده درسته هزار جور گرفتاری واسه هممون هس ولی در آخر این ما زن و شوهر ها هستیم که اگه بخواهیم میتونیم همدیگر رو به آسمون ببریم و اگه بخوایم بزنیم به زمین.عزیزم جریان مبل هم عیبی نداره اصلن خودت رو سرزنش نکن من خودم در حال عوض کردن لباس نوزادم بودم ناخواسته دستش فشار اومد و ترک خورد خب منم حرف شنیدم چند بار به خودت نیار اگه ادامه داشت یه بار با همسرت از دلخوریت ازش صحبت کن ولی با ملایمت این اتفاقا واسه هممون می افته حالا هر کس به نحوی.. دخالت خانواده ها ..اگه فکر می کنی هنوز هم همسرت مساعل رو می گن لازم نیس هر رازی رو حتما با ایشون باز گو کنید نمازت رو امیدوارم به موقع بخوانی .و سر نماز با خدای بزرگمون دردو دل کن و از خودش کمک بخواه که بهترین مشاور خداست . 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز