الان دراز كشيده بوديم بخوابيم با شوهرم
يهو گفت يادته تو نامزدى بهت ميگفتم شعر هندى بخون بعد هى ميگفتم چه خوب ميخونى تشويقت ميكردم،تو دلم اسكولت ميكردم بهت ميخنديدم
منم خيلى بهم برخورد گفتم خونوادتو اسكول كن كسايى كه خيلى دوسشون دارى رو
همون لحظه لال شد ديگه قهر كرد
كافيه اسم خونوادشو بيارم قهر ميكنه ،خاك بر سر ميميره واسشون
منم ميدونم حساسه اصلا هيچى راجبشون نميگم
ولى چند روزه همش هر كارى ميكنم هر چيزى ميگم هى ميگه اگه بابات اينكارو ميخواست اينجورى ميكردى
من خوش حساب ترم يا داداشات
من فلانم يا مامانت
كلا هر چى ميشه خودشو با خونواده من مقايسه ميكنه
منم گفتم منو نميخواد اسكول كنى خونوادتو اسكول كن
عين بچه ها فقط بلده قهر كنه