2737
2734

وقتی تو خونه مامان بزرگ پدریم باشم قشششنگ باید هرکاری بکنم حتی اگه موقعیتش نباشه مثلا امروز داشتم با عمم در مورد یه موضوع مهم حرف میزده و مامان بزرگم پاشد استکان خودشو ببره آشپز خونه بابامم بدون توجه به اینکه عمم داره حرف میزنه بهم هیی چشم غره میرفت که تو پاشووو از دست مامان بزرگت بگیر و خدااا نکرده من اگه این کارو نمیکردم تو جمع سرم داد میکشید جالبیش اینه که به خواهر خودش نمیگه (منو عمم با هم ۸ سال فاصله سنی داریم و اون ۲۵ سالشه) بعد از غذا که میخوایم سفره رو جمع کنیم عمم میشینه تا من کامل سفره رو جمع کنم جالب اینجاست که من اگه یه دیقه دیر بلند شم واسه جمع کردن سفره هییی چشم غره میره ولی به عمم هیچی نمیگه یه بار از عمم خواستم تا تو جمع کردن سفره کمکم کنه چننااان چشم غره ای رفت که انگار چی گفتم 

من با اینکه کمک مامان بزرگم کنم مشکلی ندارم ولی اگه بخوام خونع اونیکی مامان بزرگم یعنی مامان مامانم کار کنم بابام هی متلک میندازه که خونه مامان من کار نمیکنی ولی اینجا واسه من فرفره شدییی و اونقدر میگه که گریه کنم خودشم من این مامان بزرگمو بیشتر دوست دارم خییلی مهربونه و مثل مامان بابام هی متلک نمیندازه

من از بابام متنفر نیستم اتفاقا تو فامیل همه به من میگن دختر باباش اونقدر که همو دوست داریم و مامانم میگه تو هوو منی 

فقط این اخلاق بابامه که اذیتم میکه اونم خییییلی بگید چیکار کنم که بین خانواده خودشو مامانم فرق نزاره  

من این شرایطو با پدرشوهرم دارم حالم از این اخلاقش بهم میخوره و تنها کار دایورت کردنه نگاهشه

ولی خوب شما پدرته بحث بالا میگیره توجه نکنی ، تحمل کن عزیزم 🤕

☀️حضرت مادر هدیه شماست برام نگهش دار☀️                         🌺و قل ربّ اَنْزلني مُنْزلاً مبارکاً و اَنت خیرالْمُنزَلین🌺                                                                                       


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

باهاش تنهای حرف بزن بگو وقتی تو جمع بهم چشم قره میری یا متلک می اندازی احساس حقارت میکنم حس میکنم جلوی جمع داری کوچیکم میکنی وقتی کسی به غیر منم هست چرا فقط به من میگی صحبت کن شاید مشکلت حل شد

باهاش تنهای حرف بزن بگو وقتی تو جمع بهم چشم قره میری یا متلک می اندازی احساس حقارت میکنم حس میکنم جل ...

اتفاقا یه بار باهاش حرف زدم 

یکم غیر منطقیه میگه تو خانواده مامانتو بیشتر دوس داری درحالیکه خودش باعث شده که از خانواده خودش برنجم

بابای منم همینه...ولی عمه ۲۵ ساله اگ داشته باشم ب من چه عمم بره جمع کنه...من جای تو باشم کمتر میرم خ ...

طبقه پایین ما زندگی میکنن بهشم گفتم که به عمه بگو بلند شه برمیگرده میگه اون پدر نداره 

نمیدونم چ ربطی داره  

2738
طبقه پایین ما زندگی میکنن بهشم گفتم که به عمه بگو بلند شه برمیگرده میگه اون پدر نداره  نمیدونم ...

ببین بابات به تو میتونه دستور بده ولی توقع نداشته باش به اون حرف بزنه بچش که نیست باباتم معذوریات خودشو داره

خب باشه فرقی نداره، با خ ش اخلاقی بهونه بیار نرو به مرور میفهمه

جالب اینجاس منو مامانم حتی اگه بخوایم بریم نون بگیریم مامان بزرگم میاد بیرون میگه 

کجا میرید؟

با کی میرید؟

کی میایید؟

کی میارتتون؟

و.....

جالب اینجاس منو مامانم حتی اگه بخوایم بریم نون بگیریم مامان بزرگم میاد بیرون میگه  کجا میرید؟ ...

در جواب اینجور آدما همیشه یه چیزی بگو بعد یه مدت بیخیال میشن 

ه چی پرسید بگو :چطور مگه؟ 

ببین بابات به تو میتونه دستور بده ولی توقع نداشته باش به اون حرف بزنه بچش که نیست باباتم معذوریات خو ...

یه جورایی بچشه بابای من ۲۲ سالش که بود به دنیا اومد و وقتی عمم ۸ سالش بود باباش فوت کرد 

عمه منو بابام بزرگش کرده

اتفاقا یه بار باهاش حرف زدم  یکم غیر منطقیه میگه تو خانواده مامانتو بیشتر دوس داری درحالیکه خو ...

اگه اینجوری فکر میکنه حالا یه خورده به دلش راه بیا خودت قبل از اینکه اون بگه بلند شو کار کن دلشو به دست بیار حساسیتشو کم کن

در جواب اینجور آدما همیشه یه چیزی بگو بعد یه مدت بیخیال میشن  ه چی پرسید بگو :چطور مگه؟

ولی امروز واقعا تا مرز گریه بردتم جلو جمع 

هی میگه پاشو این. جمع کن اونو جمع کن 

بهش گفتم یه لحظه الان میرم چنان چشم غره ای رفت که جلو جمع گریم گرفت به خاطر اینکه چیزی نگم و گریه نکنم دوییدم خونمون

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز