مادر بزرگم هی چشماشو میبنده و زیر لب یه چیزایی میگه و هیچ شناخت و حواسی نسبت به اطراف ندازه بیداره ولی هوشیار نیس چرا اینطوره؟ از دیشب اینطوره
قراره دکترش بیاد بالاسرش و فردام وقت دکتر متخصص داره به نظرتون چرا اینطوره
ذکر میگه؟
نظرم خوب نیست
شاید میخواد طوریش شه! دورازجونش
دور از جون، مادرجون منم روزهای آخرش همینطوری شد.
داره ذکر میگه برای خودشون بد نیست
اون خودش الان بهتر از هر کس دیگه میدونه چشه....
مادر بزرگم اینطوری بود خدا بیامرز با مادر پدرش حرف میزد
مو ب تن همه سیخ شده بود ی وقتایی هم ی چیزایی میگفت ک نمیفهمیدیم و لبخند میزد ب پدرش(خودش میگفت کنارم نشسته)
نکنه خدای ناکرده سکته ی چیزیه رد کرده
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
35 ثانیه پیش
37 ثانیه پیش
38 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
