من تقریبا هفت هشت سال پیش با کسی دوست بودم(پسر)خیلی تلاش کرد تا تونست منو بدست بیاره خیلی اتفاقا افتاد دیگ اخرای دوستیمون فهمیدم ک قول ازدواج ب کسی دیگ داده و منو سرکار گذاشته و قصدش ابروریزی من بوده منم خیلی وابستش شده بودمو باور نمیکردم دیگ کم کم منو ول کرد ک بره خواستگاری اون ک ی ماه ب ازدواجش تصادف کردو مرد(البته من بعد فوتش فهمیدم واقعا من سرکار بودم و قرار بوده بره خواستگاری)بعد مردنش خیلی عذاب کشیدم خیللللی
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.