2737
2734
عنوان

مامانای شماهم میترسونن ؟😔

422 بازدید | 63 پست

سلام 

من از بچگی تا یادمه مامانم من رو از بابام ترسونده .

مثلا بابام وقتی خونه نبود میگفت پاشو فلان کارو کن الان بابات بیاد میکشتت !(به ترکی میگفت)

منم همیشه تو استرس بزرگ شدم 

نمیتونم با بابام اصلا ارتباط برقرار کنم مترسم ازش .

بددهنه و عصبی و ...

مثلا امروز مهمون اومده بود واسمون 

رفتم کمک مامانم چای و شیرینی و ناهار و ظرف و ...


بعد ناهار ، پاهام و سرم درد میکرد، دیدم اوناهم دارن غیبت میکنن پاشدم اومدم اتاق طبقه پایین .

مامانم گفته بود شاید امشب بمونن برای همین دیگه نموندم پیششون .


بعد یکم مهمونا اومدن برن (زن و شوهر بودن فقط) 

منم طبق معمول منتظر بودم مامانم بگه که مهمونا دارن میرن منم برم خداحافظی ولی چون نگفت گفتم لابد مهم نیس ، نرفتم بیرون از اتاق. چون همیشه میگفتن بیا .(منم دراز کشیده بودم )


الان مامانم فهمیده که من خداحافظی نکردم میگه بابات بفهمه میکشتت با حالت عصبی 


یه بارم دایی و پسر دایی بابام اومده بودن من نرفتم سلام بدم چون مرد بودن روم نشد راستش(خیلی گوشه گیر شدم به خاطر رفتاراشون..و خجالتی ام.)

اون موقع هم بابام به خونم تشنه واقعی بود سر یه موضوع ! از مامانم پرسیده بود که اگه من به مهمونا سلام ندادم  بیاد منو بکشه ! 

که مامانم گفته ارع سلام داد به دروغ


همش استرس دیدنشونو دارم میترسم از بودنشون از نبودنشون راحتم 

میشه واسه دعا کنین یه راهی واسم جور شه که بتونم برم تو یه خونه جدا تنها زندگی کنم؟؟😔😔😔

خیلی دیگه فشار رومه به خدا 

همش در گیر استرسم 

مجردم دخترهم هستم نمیزارن برم بیرون اصلا 


لطفا دعا کنین واسم😔❤


ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731
2738

الهی عزیزم بعضی مامانا این حرف تکه کلامشونه شاید میگن که بچه ها حساب ببرن سریع حرفشونو گوش بدن والا منظوری ندارن چندسالته مگه 

دل اشفته بودن دلیل کمی نیست.....اگر بیقراری بدان یار یاری.....

عزيزم تنها راحت اينه خوب درس بخونى دانشماه قبول شى برى يه شهر ديگه 

من و خداسوار یک قایق 2 نفره شدیم...
من اشتباه کردم جلو نشستم و خدا عقب...
سکان زیر پاى من بود و سر دوراهی ها دلهره میگرفتم... تا اینکه جایمان را عوض کردیم... حالا آرام شدم و هر وقت از او میپرسم که: کجا میرویم ؟؟؟؟ بر میگردد و با لبخند میگوید: تو فقط پارو بزن

من بی دلیل از بابام میترسم بنظرم خیلی عصبیه با اینکه بیشتر صلح بوده تو خونه ولی یادمه یه بار کلاس اول دوم بودم میخاست منو ببره مدرسه گفت بزار صبحانه بخورم بعد بریم بعد دیرم شد منم خیلی میترسیدم دیر برم مدرسه زدم زیر گریه بعد چن دقیقه گف صدا تو ببر بعد از لباس مدرسم منو گرفت بلند کرد انداخت تو کوچه بعدم رسوندم مدرسه☹️هنوزم یادم نرفته شایدم من خیلی حساسم


2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز