من هیچ وقت کار نمیکنم یبار گفتم بابام که پسر نداره من برم کمکش گلیم اشپزخونه رو بشورم هیچی ما شستیم با شلوار تا زانو اومده خوابیدیم رو تخت تو حیاط هندزفری هم گذاشتم هیچی نمیشنیدم😐 یهو دیدم مامانم چادر سر کرده اومد تو حیاط و یه پتو انداخت رو من از سر تا پا. بعد نگو از اداره برق اومده بودن و رفته بودن بالای تیر برق منم همونجا خوابیده بودم با تیشرت خیلی باز و شلوار بالا زده و موهای گوجه ای بسته😩هر چی هم یاا... گفتن نفهمیدم. وای چه حس بدی بود. حدود یک ساعت همونطور دراز به دراز زیر پتو خوابیده بودم تا برن😁بدیش اینه اصلا من یه تار موم رو هم کسی ندیده بود چه برسه به اون وضع. خداکنه نره بگه دختر فلانی اینطوری دیدم😑