من عروس خالم هستم. خالم باید فیزیو تراپی کنه شهر خودشون نیست بردمش شهر مامانم دو روز بودیم باز از شنبه بریم.
تا اومدم تو حیاط میگه چته مامان فیزیو داره تو چرا میری.
گفتم یکی باید همراهش بره دیگه. اومدم اینجا رفتم تو قیافه.
دستم اصلا نمک نداره.
از لحاظ مالی بهش کمک میکنم با وجود اینکه خودم مشکل دارم.
خوراکی خوام و پخته میارم. مریضیشون من میبرم دکتر. ولی همش حال منو میگیرن.
برای همه کارم حرف میزنن.