من راه دورم زنگ زدم به مادرم عذر خواهی کردم با این که شش ماهه ندیدمش ولی همسرم متاسفانه بی خیال نمیشه...چند بار گفتم عزیزم به نظرم شاید بهتر باشه رفت و آمد و با مامان اینا محدود کنیم... خیلی تند و عصبی جواب داد که من نمیتونم خانوادم و نبینم...متاسفانه خودخواهیش روم خیلی اثر بدی گذاشت که فکر کنم تا سالها فراموشم نشه
آها پس توی خلوت بگم...
راستش از بی توجهیش نیست که میگه از بدجنسیشه... کلا می خواد ثابت کنه که من ضعف دارم....بارها مادرشوهرم و علیه من تحریک کرده ...
حالا باید روی خودم کار کنم که جرات کنم بهش بگم...
ععععهههه؟فک کردم از رو ندونستنه
خدانصیب گرگ بیابون نکنه
بازم بنظرم تو اولین فرصت بهش بگین فلانی کارت خیلی بده
بزارین بدونه کارش چقدر اذیت میکنه شمارو
اگه ندونه و ری اکشن ندین اون مدام مسائل دیگه رو میکشه جلو
بچه نشد گواهی نامه،اون نشد...
دختر خالم یه برادرشوهر داشت مدام فضولی میکرد
چرا بچه نمیاری و چرا میری سرکار چرا با مترو میری با ماشین برو!!!!
اینم یبار کشیدش کنار گفت فلانی با حرفات خیلی اذیتم میکنی لطفا دیگه ادامه نده ما خودمون عقل داریم میدونیم چی درسته چی غلط
خداروشکر تا الان که تکرار نشده
من آخه جاریمم از حد گذرونده... اصلا نمی بینمش ولی اون هفته ای یه بار زنگ میزنه به مادرشوهرم... میگه چرا سایه نمیاد کارای خونه تون و بکنه؟ یا چرا بچه نمیاره؟ سنش میره بالا ... چرا فقط هفته ای یه بار میاد دیدنتون؟...با این که راه دوره دائم زهر میریزه...
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
54 ثانیه پیش
56 ثانیه پیش
58 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
