خب توهم میگفتی خونتو نمیتونم ولی میام خودتو تا میتونم میتکونم 😒
منه بدبخت میرفتم کمک البته جاریامم بودن .کارا که تموم میشد کلی غر میزد که اگه من سالم بودم اینطوری کار نمیکردم اینجارو اینجور نمیکردم و فلان....
جرعتم نداشتیم نریم وگرنه خانواده گی قطع رابطه میکردن
من میگم خدا میبینه حقمو میگیره ب شوهرم اعتراضی میکنم میگه ببخششون خودم جوابشونو میدم میگه بذار خدا جوابشونو بده
بعضی وقت ها کلا ناامیدم از شوهرم قشنگ میشینه میگه مامانم بد فلان ....بعدش روزی ۳ .۴ بار میحرفن
پ اینکه بد بود چیشد
تعجب میکنم ازین همه عروس بدجنس.خدا به مادرشوهراتون صبر بده.
نه گلم خودم عروس هستم ولی جا تعجب داره که این همه کاربر گفتن نرو و خودتو به مریضی ولی نرو.کاری به خوب یا بد بودن مادرشوهرت ندارم عزیزم ولی میتونستی بری کمکش کنی در عوضش موقع گردگیری خودت زنگ میزدی بیا بچتو نگه داره برات.خوب بودن یا بد بودن هر زنی ربطی به مادرشوهر یا عروس بودن هم نداره
یه طوری انتظارشو از خودت کم کن.من خودم روز اول ازدواج کار نکردم براشون تو هیچ شرایطی چون توانشون ندارم کسی هم ازم انتظار نداره ولی گاهی اوقاتم کمک میدم.از کامنتا دوستان جا خوردم.وگرنه خیلی درکت میکنم بچه کوچیک داشتن چطوره.ادم حتی به خودش هم نمیتونه برسه از خواب و خوراک باید بگذری خونه بهم زیخته و نامرتب.ولی برو کمکش کن حین کار بگو بچم دیشب نخابیده خودم خستم تا صبح بیدار بودم خونم کثیفه بعد اینجا شماهم بیایید کمک من برا گردگیری.دیگه خودش ماجرارو میفهمه
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
7 ثانیه پیش
7 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
