سلام من چند وقت پیش تو ی مهمونی که از طرف خانواده زن داداشم بود شرکت کردم ی آقایی هم که تو اون مهمونی بود از من خوشش اومد و خواست بیاد خواستگاری من قبول نکردم گذشت حدود هشت ماه تو این مدت من ی خواستگار داشتم همه جی اکی بود ولی تحقیقات خوب از آب در نیومد و کنسل شد.... دوباره زن داداشم گفت اون پسره همون خواستگار اولی خیلی ازت خوشش اومده و خیلی التماس میکنه بیاد خواستگاری اجازه بده بیان و به همه گفته من خواستگار خوب دارم ولی راه نمیدم و.... حالا که من اکی دادم بیان امروز فردا میکنن و هر دفعه به زن داداشم میگم چی شد بحث عوض میکنه زورم گرفته ی جوری رفتار میکنه تا ملتمسانه ازش بخواهی حرف بزنه و.....
قک کردم مشکوک به کورونا بوه😂
خو ولش کن خودت رو کوچیک نکن. بخوان بیان میان دیگه
هیچی دیگه نگو بهش
هیچی نگو دیگه
دلشونم بخواد
دیگه نگو بهش
حرفشو نزن
بگو بهشون بگه دیگه نیان
قشنگ از الان معلومه چه خانواده ای هستن ردشون کن
چندبارم از طرف خانواده پسر زنگ به زدن باند شده رفته تو اتاق حرف زده و بعدشم هر چی ازشم میپرسم بحث عوض میکنه
فکر میکنم خیییلی هم حسادت میکنه چون میگن پسر اوضاع مالیش بد نیس
ول کن بابالنگه شوهرکه نیستی
زن داداش بدجنس ، یاد نامادری سیندرلا افتادم 😂😂😂
این خالع ی منه😂و دامادمون.
خودشون معرف میشن خودشونم زیراب میزنن و خزاب میکنن
اصلن خبرشو نگیر عزیز
با گفتن وکنجکاوی کردن خودتو کوچیک می کنی
شاید نظر پسره عوض شده یا زنداداشت چیز بدی درموردش فهمیده ولی روش نمیشه بگه و نمیخواد خودشو کوچیک کنه
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
