۱۶ سالم بود من با یه پسری اس بازی میکردم پسری ک خاهرم خودش شمارشو داد بهم تو شهر خودمونم بود
تو خیابون شمارشو گرفته بود اورده بود خونه
خلاصه خاهرم رف ب مادر گف و ابرومو برد و دعوا و....
هر روز خاهرم ب مادرم میگف نذار بره مدرسه دیگ
باید بزنی پاهاشو بشکنی باورت میشه چوب میورد میداد دست مامانم منو بزنه؟
۱ سال تمام با من دعوا من اعتصاب غذا میکردم ۳ روز حتی ابم نمیخوردم
فک کن این درصورتی بود ک خودش دوس پسر داشت اونم چندتا
بعد ب مادرم میگف این ابرو مارو برده چجوری این لکه ننگو پاک کنیم
خیلی زجرم داد اونم بخاطر ۴ تا پیام ب یه پسر
ابرومو پیش پدرم برد پیش برادرم برد
اون موقع ها نامزد شده بود
گفتم خدا فقط کاری کنه یسره در دادگاه باشی واسه طلاق
به دو ماه نکشیده سر هیچی پسره گفته بود بهش نمخامت گورتو گم کن طلاقتو بگیر
خلاصه ۵ سال طول کشید تا جداشد
۵ سال از دادگاه میرفت پاسگاه از پاسگاه محل میرف دادگاه
این فقط یه نمونش بود