من و همسرم هشت ساله باهم ازدواج کردیم سه سال بعد از ازدواج فهمیدم با یه خانمی در ارتباطه خواستم طلاق بگیرم فهمیدم باردارم پسرم نه ماهش بود جدا شدم پسرم ۱۸ ماهش بود اومد دم خونه گریه و زاری که برگرد منم بدون هیچ شرطی برگشتم بعد از یه سال مامانم فوت کرد هیچوقتم گوشیش و چک نمیکردم رمزشم با لثر انگشت بود تا اینکه امروز یادش رفت گوشیش و خاموش کنه داد بزنم شارژ فهمیدم با همکارش دوسته باهم بیرون میرن بچه ها جیگرم داره کباب میشه پاشد بره سرکار گفت چرا گریه کردی به روی خودم نیاوردم شک کرد که گوشیش و دیدم ولی من زدم زیرش اخه دیگه جایی ندارم خواهش میکنم راهنماییم کنید
دلم میخواد میشد همین الان جمه میکردم میرفتم
آخی امان از این مردا
آاااه 😞چی بگم😞
جایی نداری بری دگ
ای خداا....خدا به دلت آرامش بده❤
😔😔😔😔😔😔
بزرگترین اشتباهت این بود که چیزی رو که بالا آوردی دوباره........😔
اگر نمیتونی طلاق بگیری به روش نیار
نبایدبرمی گشتی ذات آدماعوض نمیشه
والا عزیزم من جات بودم با دوز و کلک خونه رو ازش میگرفتم بعدم دادخواست طلاق و..راحت تو خونم زندگی میکردم..اح مردک عیاش اعصابم بهم ریخت
صبر کن. آخه چرا باید باهاش دوست باشه. چیزی نگو بیشتر محبتش کن تا از اون زنه سرد بشه. برو نیار
ای وای . خداییش چرا وقتی جدا میشین برمی گردین.
جایی نداری بری دیگ .تحمل کن 😑
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
