2726
عنوان

داستان زندگیم .....از قبل تایپ کردم

10302 بازدید | 220 پست

تو یکی از روزهای شهریور سال ۷۵ تو ی خانواده ای ک چهار سال منتظر بچه بودن دختری متولد شد....مادرم میگه بقدری سفید بودی ک وقتی دادنت بغلم گفتم ععع اینک کلم سفیده😊😊 مادرم😍 کسی ک همیشه عاشقش بودمو هستم کسی ک اگ نبود زیر بار سخت گیری های پدرم له میشدم....پدر

همیشه برای من یک مفهوم دو پهلو داشت از یک طرف مردی ک بخانوادش عشق می ورزید واز طرف دیگه کسی ک با وجود تحصیلات عالی همیشه همسر و دخترشو بخاطر تعصبات بیجا زجر میداد.....

بچه ها باورتون میشه!!!

دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.

  

کاربران محترم:زمانی که تاپیک میزنم یعنی انتظار هر نوع اظهار نظری را دارم ،پس مشکلی با انتقادشما ندارم در صورتی که ادب کلامت در تاپیکم رعایت بشه،،،،اما وقتی در تاپیک کاربران دیگه اظهار نظر میکنم هرچند که تبادل نظر هست ، پاسخی که میزارم برای استارتر اون تاپیک هست اگر از کامنتم خوشتون اومد و ریپلای کردین خوشحال میشم اما اگر مطابق میلتون نبود لطف کنید بگذرید  چون چیزی که من کامنت گذاشتم دیدگاه من بوده و نسبت به منطق خودم پاسخ دادم پس تنها استارتر اون تاپیک حق انتقاد از کامنتم داره  در صورتی که صحبتم تضاد داشته باشه با عنوانش اگر پاسخ ریپلای که زدی رو نمیدم دلیل نمیشه که حق با شماست                                       ممنون از فهم و شعور ش
2728

من از کودکیم هیچ تصویری ندارم جز ی دختر مو خرمایی ک تو یک حیاط بزرگ با درختهای میوه و ی باغچه کوچیک ک تابستونا همیشه توش گل سرخ بود  بازی میکنه و با جوجه طلاییاش سرگرمه و بهیچ وجه حق بازی با بچه هارو نداره چون براش زشته😦😦کودکی من فقط محدود بود ب اون حیاط و صدای جیک جیک جوجه هام...و مادری ک سعی داشت جای همبازی های بچگی رو پر کنه....گذشتو ما‌از اون کوچه و محله ب ی خونه آپارتمانی دو طبقه نوساز نقل مکان کردیم ک حیاط نداشت و این برای من فاجعه بود ...کم کم رو ب افسردگی میرفتم ولی کماکان پدرم سعی داشت با اسباب بازی و کارتون های مختلف حواس منو پرت کنه....ن من حق بازی با بچه ای رو داشتم و ن مادرم حق راه دادن بچه ای ب خونه...خیلی خوب دعوای پدر مادرمو سر اینک مامان یواشکی ب دختر همسایه گفته بود بیاد خونمون و با من بازی کنه و پدرم فهمیده بود یادمه

زمان در حرکت بود و من بزرگو بزرگتر میشدم ک تو هشتمین بهار زندگیم ی داداش کوچولو خانواده سه نفره رو ب ی خانواده چهار نفره تبدیل کرد اونروزی ک دستای کوچیکشو تو دستام گرفته بودم از ذوق میمردم اخه من هیچوقت بچه بغل نکرده بودم ....تو خانواده مادری اولین نوه بودم و خانواده پدری کوچیکترین نوه.....دوره ابتدایی و راهنمایی با همین جو گذشت حق رفتن ب خونه همکلاسیهامو نداشتم ولو برای کار تحقیقی و روزنامه دیواری ....خیلی درس خون بودم و همیشه شاگرد اول.... ...چقدر پدرم محدودم کرده بود چند سال راهنماییم سر بحث اینک باید چادری شم ولی من دوست نداشتم گذشت....سال ۹۰ وارد دبیرستان شدم ...و مدرسه احبار کرد ک چادری شیم و این ب معنی تسلیم شدن من در مقابل پدر بود ....

حاضری😮

واسه حل گره های زندگیم یه صلوات میفرستین .اللهم صل علی محمد وآل محمد وقتی تو امضاتون میزنین صلوات من میفرستم براتون فقط حال ندارم اعلام کنم😄❤ من مطمئنم خونه ام سه تا اتاق داره با یه حیاط که توش حوض داره  تابستونا میخوابیم داخلش😍و یه آشپزخونه ی بزرگ و خوشگل من تو اون خونه نفس میکشم وخوشحالم و بچه هام سالم وسلامت بزرگ میشن من مطمئنم خدایا کمکم کن 😍یا نُورُ یا بُرْهانُ، یا مُبینُ یا مُنیرُ، یا رَبِّ اکْفِنی الشُّرُورَ وَ آفَاتِ الدُّهُورِ وَ أَسأَلُکَ النَّجَاهَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ❤️بسم الله الرحمن الرحیم اَلحَمدُللهِ الّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب اَلحَمدُلله الّذی جَعَلَنی مِن اُمَّهِ محمد صَلی الله عَلَیه وَ آله اَلحَمدلله ِ الّذی جعلً رِزقی فی یَدِه وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدی النّاس اَلحَمدللهِ الّذی سَتَرَ عُیوبی وَ عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ.❤️  ماشاالله ولا حول و لا قوه الا بالله❤️

اره همه داریم میخونیم 

میشه برای شادی روح مامان جون ،پدر بزرگ،خالم ،دختر خالم و مامان بزرگم با دلهایه مهربونتون ۵ تا صلوات بفرستین 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹اگه فرستادین لایک کنین یا بهم بگین😘🌹

اره عزیزم‌بگو

💝حافظ کل قران💝اگه سوالی دارین بپرسین در حد توانم کمکتون میکنم 🌹برادر عزیزم(دوست شهید)رضاحاجی زاده +میشه برای شادی روح ایشون صلوات بفرستین😇 آقا جان تمام این سالها که درســـ📖ــــ خواندیم:"دبیر ریاضی" به ما نگفت که حد غربت تو وقتی شیعیانت به گناه⛔️ نزدیک می شوند بی نهایت است"دبیر شیمی" نگفت که اگر عشق و ایمان و معرفت با هم ترکیب شوند ،شرایطــ😍ظهور تو مهیا میشود ✿💠❀💖❀💠✿"دبیر زیست" نگفت که این صدای تپش قلب نیست صدای بی قراری دل برای مهدیست💔..!"دبیر فیزیک" نگفت که جاذبه زمین اشک🥺 های غریبانه توست..نگفت که جاذبه ی زمین🌎 به همان سمتیست که تو هستی"دبیر ادبیات" از عشق مجنون به لیلی ، از غیرت فرهاد گفتـــ😐ــــ ، اما از عشق شیعه به مهدی، از غیرتش به زهرا(س)نگفت...┅┅✿💠❀💖❀💠✿┅┅دبیر تاریخ" نگفت که اماممان امسال سال چندم غربتش است و اینکه نگفتــ😕 غربت اهل بیت علی(ع) از کی شروع شد و تا کی ادامه دارد"دبیر دینی" فقط گفت که انتظار فرجــ از بهترین اعمال👌 است اما نگفت که انتظار فرج یعنی گناه❌ نکنیم و یعنی گناه نکردن از بهترین اعمال اس┅✿💠❀💖❀💠✿┄"دبیر عربی" به ما یاد داد که مهدی اسم خاصی است که تنوین پذیر است!اما نگفت که مهدی خاص ترینـــ🌺اسم خاص است┅✿💠❀💖❀💠✿فدای غربتت آقای‌من🥺😔💔🌱کاش روزی بنویسند✍🏻 به دیواربقیع : کارگران مشغولند به کار احداث ضریح...کاش روزی بنویسند✍🏻 به دیوار بقیع : چند روزی مانده به اتمام ضریح۰۰۰۰۰کاش روزی بنویسند ✍🏻به دیواربقیع : مهدی فاطمه آید، به تماشای ضریح...کاش روزی بنویسند✍🏻 به دیواربقیع : عید امسال، نماز ، صحن بقیع...کاش روزی بنویسند✍🏻 به دیواربقیع : فلش راهنما ⬅️ ، مرقد زهرای شفیع😍😭😔┅✿💠❀💖❀💠✿┅
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730