عزیزم خوندمش دیشب هم نت قطع شد هم دیگه خوابیدم
تو رابطتتون یه جوری لجبازی بوده که ختم به ازدواج نشده تا اون خوب میشده تو لج میکردی تا تو خوب میشدی اون ادا درمیورده ...
درهرحال اعصایم خورد شد انگار نوید تکلیفشم با خوذش مشخص نبوده اون موقع کع تسلیت باباتو گفته میتونسته رابطتون دوباره شکل بگیره ولی نخواسته حالا هم بعد چندسال که اتفاقی دوباره بهم پیم دادین گفته حز تو کسی تو قلبم نیومده!!! اگه دوست داشته جرا هی تا خواستی یش نزدیک شی خواسته ازت دور شه !!
اصلا خودنویدم نمیدونسته جی میخواد اون موقع فک میکرده از تو بهتر گیرش میاد بعد دیده نه عشق به پاکی او گیرش نیومده
خیلی مغرور بود خیلی ولی ازینکه خیلی دوسم داشت مطمئنم مادرش بعدا بهم گفت چطور تو اون روزا زجر می کشیده ، اون موقع من بیست سالم بود اون 21 سنی نداشتیم ، وقتی از سربازی برگشت بلافاصله رفت سر کار ولی خودش بود با یه پراید خونه هم نداشت باید می رفتیم با پدر و مادرش زندگی می کردیم ، باشرایط سختی که خانواده من گذاشته بودن برای من اعتماد به نفس نداشت ولی اگر پای من مونده بود من جلو همه می ایستادم و باهاش ازدواج می کردم
عب نداره عزیزم دیگه فکرشو نکن قسمت نبوده
ولی یکی از دلایلی که رابطتون شکل نگرفته لجبازیای دو طرف بوده هر دوتون به یه اندازه مقصرین
الان دیگه مهم نیست گذشته ها گذشته فراموش کن
تقدیرتون باهم‌نبوده ...
میدونم چی میگی سخته ولی هرجور شده باید پاکش کنی لز ذهنت خودتو با یه کاری بیرون خونه سرگرم کن
خونه هم‌میای غذا درست کردن وبچه داری وکار خونه میگی فقط کی بخوابم وسرم بیاد رو بالشت
خسته وکوفته میشی اصلا تو ذهنتم نمیادو کلا فراموش میشه
