اصن درست کردن شام براش معنایی نداره
الان من از گرسنگی دارم میمیرم نمیدونم چی درست کنم بخورم
از بس تخم مرغ خوردم حالم دیگه بهم میخوره ازش
هیچ چیزیم مث ناگت و چیزای اینجوری نیست که درست کنم بخورم
عصبی شدم از این وضع
آرزو به دلم موند یبار مث خونه های مردم دور هم بشینیم شام یا ناهار بخوریم همیشه هرکی تنهایی میخوره و هیچ خبری از با هم بودن نیست
متاسفم برای خودم و این وضعیتی که دارم😔😔😔😔
خانوادم تو همه موارد بیخیالن... چند ماه دیگه عروسیمه اصن انگار نه انگار حتی یه تکه جهیزیه نخریدن برام با اینکه وسایل سنگین رو خود نامزدم میخره برای بقیه چیزا اصن اقدامی نمیکنن
واقعا دیگه این بیخیالیشون خستم کرده خدایا
شما بگید چیکار کنم
از اینکه زندگیم مث بقیه نیست خستم
میخوام فقط زودتر ازدواج کنم برم از این خونه تا حداقل یه زندگی با روال طبیعی داشته باشم نه اینجوری بیخیال نسبت به همه چی
کاش یکی باشه درکم کنه که چقدر خستم😔😔