خواهرشوهرم اینا سه چهار روزی هست ک خونه ی ما هستن خونمون کوچیکه ۴۵متر بعد اونا تو پذیرایی میخوابن و ما تو اتاق بعدش اونا ملاحظه نمیکنن و فک میکنن ما تا رفتیم اتاق یعنی خوابیدیم رابطه برقرار میکنن دوبار تا حالا اولین بار ک پسرمم بیدار بود ی سالشه گریه هم میکرد دومین بار هم من بیدار بودم هم شوهرم چیکار کنم بهش بگم بخدا از سردرد دارم میمیرم با اینکه دستامو گذاشتم رو گوشم شوهرم از من چند بار رابطه خواست گفتم ن و نمیشه اونم ناراحت شد میترسم بخدا
پسر داشتن حس شیرینیه ....دنیای معصوم وکودکانه اش به من که یک زن هستم حس آرامش عجیبی میده.... وقتی که از همه مرد های زندگیم نا امید میشم و به یه گوشه پناه میبرم، یه مرد کوچولو میاد پیشم که نه شوهرمه ، نه پدرمه، ونه برادرم . اون تنها عشق زندگی منه که بادستای کوچولوی مردونه اش موهام رو نوازش میکنه و برای اینکه غصه هام رو فراموش کنم، با صدای قشنگش توی گوشم میگه : مامان، امروز موهات چقدر قشنگ شده .......❤️ وتوی اون ثانیه هاست که من اوج میگیرم وبا عشق زندگیم از ته دل میخندم.... آره ..... عشق زندگی من اون چشمای قشنگ مردونه ست که با نگاهش فریاد میزنه :مامان عاشقتم........ومن با تمام پوست و گوشت و خونم عشقش رو احساس میکنم.....❤️❤️❤️❤️ تقدیم به پسر دارا
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.