دوستان بیاین باهم بزارم بعد میخوام پاکش کنم.
داستانش مفصله نمیدونم چطور باهم آشنا شدن . خودش میگه زن دوستشه. من شک دارم و یه جورایی حسم میگه این خانم اصلا شوهر نداره. از دیشب تا حالا دارم گریه می کنم شوهرمم تا بهش گفتم بیشتر شلوغش کرد و گفت تو خیلی حساسی. باید بگم این خانم میخواست ماشینشو بیمه کنه و پول نداشت که شوهرم بهم گفت چک بده برا بیمه ماشین تا قسطی پرداخت کنه من که رفتم فهمیدم خود شوهرم مدارک ماشینو برده داده به دفتر بیمه و اینکه شوهر من از اون ور جبهه گرفته که چرا تو به من شک کردی .
تو رو خدا نظرتون رو بدون مبالغه بهم بگین